تومال منی پارت10
آنجلا: شوکه شده بودم رفیق جیمین تهیونگ بود؟!به طرفم دست دراز کرد که باهاش دست دادم دستاش گوره آتیش بود دستای منسرد کوچیک بود توی دستای اون گمشده بود ولی دستای اون برعکس دستای من بزرگ و کشیده بود دست دادن رو تموم کردیم که تهیونگ ما رو به داخل دعوت کرد داخل عمارت که شدیم با تم خاص کرمی طلایی که خیلی خیره کننده بود روبهرو شدم معلومه سلیقه جولیا خیلی خوبه البته که خوبه.. داداش منو پسندیده و عاشقشه به پذیرایی رسیدیم که دونفر آشنا تر دیدم نههه ژنرال کوک و یونگی بود با اتفاق صبح که یادم افتادم یکی کوبیدم پیشونیم که به صداش تهیونگ و جیمین که از من جلو تر میرفتن برگشتن تهیونگ با تعجب بهم نگاه کردی ولی جیمین فهمید برا چی زدم و با خنده کش دار جلو تر رفت که تهیونگ هم پشتش منم سعی کردم خجالت رو کنار بزارم و توی جلد سردم برم منم پشتشون راه افتادم و بعد سلام کوتاهی به یونگی و کوک روی مبل نشستم یونگی و کوک بلند شدن و هر دو یک یکی جیمین رو بعل کردن که در همین حین ی دختر ظریفی از آشپز خونه بیرون اومد که دستش سینی قهوه بود ولی بینشون بوی هات چاکلت هم میومد من عاشق هات چاکلت بودم تا اومد جممون تهیونگ بلند شد و سینی رو از دست جولیا گرفت جولیا برگشت طرفم که با ذوق اومد طرفم
جولیا:حیححح توباید خواهر جیمین باشی خوش اومدی(بغل کردآنجلا رو)
آنجلا:منم از دیدنت خیلی خوشحالم زن داداش
با این حرفم جولیا سریع از بغلم در اومد و بهم با گونه های سرخ نگاه کرد که خندم گرفت زود برگشت سمت جیمین و براش خط نوشن میکشید که پسرا هم به این واکنشش خندیدن دستاشو گرفتم و گفتم
آنجلا:خوشحالم که جیمین همسر آیندشو تو رو انتخاب کرده
جولیا:یااا داری خجالتم میدی☺️
آنجلا:هرچی باشه ممنونم ازت که این الاغ رو آدم کردی(البته دور از حضور جیمنی فرشته ای که بین انسان ها زندگی میکنه)
جیمین:یااا مگه من چم بود🤨
آنجلا:چت نبود😂😐
جولیا:خیلی ممنونم عاا...
آنجلا: آنجلام عزیزم
جولیا: واقعا همون طور که جیمنی میگفت هم خشگلی هم مهربون
آنجلا:به پای تو نمیرسم که 😊
جولیا:شنیدیم ی طراح معروفی درسته ؟!
آنجلا:بله و در خدمتت هستم
جولیا :وایی من واقعا عاشق طرح هات و لباساتم حتی تهیونگ برند محبوبش برند توعه
انجلا:که به تهیونگ نگاه کردم
تهیونگ:اهممم قهوه هاتون بخورید سرد شد
جولیا:ایش داره میگه خفه خون بگیرم قهوه بهونس
کوک:آره جولیا خودشو گرفته انگار همین چند ساعت پیش نبود آنجلا با خاک یکسانش کرد😂
یونگی و جیمین و جولیا:نگوووو😳
کوک:واییی فقط صورت تهیونگ دیدنی بود 😂
تهیونگ :من تو رو پاره نکنم کیم تهیونگ نیستم بیا اینجا
&که در عمارت جنگ جهانی سوم رخ داد تهیونگ تا کوک رو گرفته یکی مهمون پس کلش کرد و بعد ولش کرد و بعد رفتن نشستن
جولیا:حیححح توباید خواهر جیمین باشی خوش اومدی(بغل کردآنجلا رو)
آنجلا:منم از دیدنت خیلی خوشحالم زن داداش
با این حرفم جولیا سریع از بغلم در اومد و بهم با گونه های سرخ نگاه کرد که خندم گرفت زود برگشت سمت جیمین و براش خط نوشن میکشید که پسرا هم به این واکنشش خندیدن دستاشو گرفتم و گفتم
آنجلا:خوشحالم که جیمین همسر آیندشو تو رو انتخاب کرده
جولیا:یااا داری خجالتم میدی☺️
آنجلا:هرچی باشه ممنونم ازت که این الاغ رو آدم کردی(البته دور از حضور جیمنی فرشته ای که بین انسان ها زندگی میکنه)
جیمین:یااا مگه من چم بود🤨
آنجلا:چت نبود😂😐
جولیا:خیلی ممنونم عاا...
آنجلا: آنجلام عزیزم
جولیا: واقعا همون طور که جیمنی میگفت هم خشگلی هم مهربون
آنجلا:به پای تو نمیرسم که 😊
جولیا:شنیدیم ی طراح معروفی درسته ؟!
آنجلا:بله و در خدمتت هستم
جولیا :وایی من واقعا عاشق طرح هات و لباساتم حتی تهیونگ برند محبوبش برند توعه
انجلا:که به تهیونگ نگاه کردم
تهیونگ:اهممم قهوه هاتون بخورید سرد شد
جولیا:ایش داره میگه خفه خون بگیرم قهوه بهونس
کوک:آره جولیا خودشو گرفته انگار همین چند ساعت پیش نبود آنجلا با خاک یکسانش کرد😂
یونگی و جیمین و جولیا:نگوووو😳
کوک:واییی فقط صورت تهیونگ دیدنی بود 😂
تهیونگ :من تو رو پاره نکنم کیم تهیونگ نیستم بیا اینجا
&که در عمارت جنگ جهانی سوم رخ داد تهیونگ تا کوک رو گرفته یکی مهمون پس کلش کرد و بعد ولش کرد و بعد رفتن نشستن
۳۰.۲k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.