𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
مادر هایون : بسه تهیونگ بسه ! خواهرتو سرزنش نکن ..
______________________________________________
هایون که خشکش زده بود روبه روی صورت برادرش جیغی بلند میکشد و به اتاقش میرود! انگار نه انگار که دیشب زخم عمیقی برداشته بود...
تهیونگ : پدر جان ...
وزیر کیم : بله پسرم !
تهیونگ : هایونو کی ببریم دیوانه خانه ؟
وزیر کیم به آرامی دم گوش فرزندش زمزمه میکند: هایون خیلی شبیه مادرته من قبل ازدواج با ظاهر جذابم پول پارو میکردم اما حالا ... (مدیونید به مسئولین مملکت گوریو فحش ببندین ها🤌🙂)
تهیونگ و پدرش قهقهه ای میزنند
[در اتاق هایون]
+وای خدااااا منو هویج کن ... خدایا من اگه تو زندگی قبلیم سردسته ببعی های جهان بودم نباید الان اینقدر بد سوتی میدادم ... خداااا منو بز کوهی کن ... کیم هایون ... دختره ابله ! به ولیعهد فرزند امپراتور میگی پسر باباش ؟ اسکل سیزده پرومکس که میگن خوده تویی ... محکم زدی رو شونه ولیعهد و بهش گفتی فوضول ؟ اخه دختر گاو میش چند بار گفتم زبون به دهن بگیر T^T(بغض صگی
پنجره باز اتاق دختر باعث شد کوک این صحنه هارو ببینه ...
_ دختر وزیر اعظم کیم هایون حالش خوب نیست ؟
+سرورم+_+
_نچ ... من سرورت نیستم من فوضول محله ام 😀
هایون ابتدا مانند یخ زیرین پرتوهای خورشید شروع به اب شدن کرد اما از حق نگذریم دختری بود با زبان نرم و روحی منعطف بنابراین سعی کرد با سیاست گفتار قضیه را فیصله بدهد دخترک بعد از ستودن جونگکوک گفت
+ قربان ! شخص خردمند و عاقل نباید تند و تیزی کند از شما طلب پوزش میکنم ... تندی و خشم در ذات من است و خداوند مرا اینگونه آفریده است . در آن لحظه اتفاقی مرا پریشان ساخت . امیدوارم انسان کم خردی که خشم درون آن ریشه کرده را ببخشید ... ! باز هم میگویم فردی هستم کم خرد و خواهان پوزش
جونگکوک که سخنان دختر به دلش نشست لبخندی زد و از انجا دور شد ...
+...اوفففف آخيش... اصن باید ببخشه !اون به من مدیونه من جونشو نجات دادم !نزدیک بود خودم بترکم -_-#
(بچه ها دیگه مغزم داره سوت میکشه ... امروز سر کلاس داشتم فیک مینوشتم تو دفترم🥲)
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
مادر هایون : بسه تهیونگ بسه ! خواهرتو سرزنش نکن ..
______________________________________________
هایون که خشکش زده بود روبه روی صورت برادرش جیغی بلند میکشد و به اتاقش میرود! انگار نه انگار که دیشب زخم عمیقی برداشته بود...
تهیونگ : پدر جان ...
وزیر کیم : بله پسرم !
تهیونگ : هایونو کی ببریم دیوانه خانه ؟
وزیر کیم به آرامی دم گوش فرزندش زمزمه میکند: هایون خیلی شبیه مادرته من قبل ازدواج با ظاهر جذابم پول پارو میکردم اما حالا ... (مدیونید به مسئولین مملکت گوریو فحش ببندین ها🤌🙂)
تهیونگ و پدرش قهقهه ای میزنند
[در اتاق هایون]
+وای خدااااا منو هویج کن ... خدایا من اگه تو زندگی قبلیم سردسته ببعی های جهان بودم نباید الان اینقدر بد سوتی میدادم ... خداااا منو بز کوهی کن ... کیم هایون ... دختره ابله ! به ولیعهد فرزند امپراتور میگی پسر باباش ؟ اسکل سیزده پرومکس که میگن خوده تویی ... محکم زدی رو شونه ولیعهد و بهش گفتی فوضول ؟ اخه دختر گاو میش چند بار گفتم زبون به دهن بگیر T^T(بغض صگی
پنجره باز اتاق دختر باعث شد کوک این صحنه هارو ببینه ...
_ دختر وزیر اعظم کیم هایون حالش خوب نیست ؟
+سرورم+_+
_نچ ... من سرورت نیستم من فوضول محله ام 😀
هایون ابتدا مانند یخ زیرین پرتوهای خورشید شروع به اب شدن کرد اما از حق نگذریم دختری بود با زبان نرم و روحی منعطف بنابراین سعی کرد با سیاست گفتار قضیه را فیصله بدهد دخترک بعد از ستودن جونگکوک گفت
+ قربان ! شخص خردمند و عاقل نباید تند و تیزی کند از شما طلب پوزش میکنم ... تندی و خشم در ذات من است و خداوند مرا اینگونه آفریده است . در آن لحظه اتفاقی مرا پریشان ساخت . امیدوارم انسان کم خردی که خشم درون آن ریشه کرده را ببخشید ... ! باز هم میگویم فردی هستم کم خرد و خواهان پوزش
جونگکوک که سخنان دختر به دلش نشست لبخندی زد و از انجا دور شد ...
+...اوفففف آخيش... اصن باید ببخشه !اون به من مدیونه من جونشو نجات دادم !نزدیک بود خودم بترکم -_-#
(بچه ها دیگه مغزم داره سوت میکشه ... امروز سر کلاس داشتم فیک مینوشتم تو دفترم🥲)
۵.۹k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.