shot آخر
جیمین ویو
رفتم پیش جیمز با هم آماده شدیم و رفتیم به خونه پدر ات امیدوارم زنده باشه
رفتیم داخل از یه اتاق صدای عجیبی میومد رفتیم تو که دیدیم پدرش داره بهش شلاق میزنه
جیمین:توی عوضی دهنت.......
پ.ات:راست میگی بیا جلو
باهم درگیر شدیم
جیمز ویو
رفتم پیش ات هیچ جونی براش باقی نمونده بود دستاشو باز کردم و رفتم نزدیکش که یقمو گرفت
و با صدایی که از ته چاه میومد گفت
ات:حواست به جیمین باشه و بابت همه چیز ممنونم
اینو گفت و چشماشو بست
تکونش میدادم ولی واکنشی نشون نمی داد
جیمین ویو
چاقو رو در آوردم و فرو کردم تو قلبش
حتی دم مرگم اون لبخند نفرت انگیزش رو داشت
رفتم سمت جیمز که دیدم چشماش خیسه
جیمین:جیمز چی شده؟؟
جیمز:متاسفم ولی ات .....
جیمین ویو
با شنیدن حرفاش دنیا رو سرم خراب شد
فقط میتونستم گریه کنم
توی یه لحظه همه جا برام سیاه شد
چند ساعت بعد
جیمین
وقتی چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم از جام بلند شدم و سرمی که بهم وصل بود رو در اوردم
جیمین:کجاست
جیمز:باید استراحت کنی
جیمین:گفتم کجاست
جیمز:سرد خونه
رفتم توی سرد خونه پیشش نشستم و پارچه سفید روی سرشو کنار زدم
دستای سرد و بی روحشو برای آخرین بار بوسیدم و پیشش برای آخرین بار به خواب رفتم
رفتم پیش جیمز با هم آماده شدیم و رفتیم به خونه پدر ات امیدوارم زنده باشه
رفتیم داخل از یه اتاق صدای عجیبی میومد رفتیم تو که دیدیم پدرش داره بهش شلاق میزنه
جیمین:توی عوضی دهنت.......
پ.ات:راست میگی بیا جلو
باهم درگیر شدیم
جیمز ویو
رفتم پیش ات هیچ جونی براش باقی نمونده بود دستاشو باز کردم و رفتم نزدیکش که یقمو گرفت
و با صدایی که از ته چاه میومد گفت
ات:حواست به جیمین باشه و بابت همه چیز ممنونم
اینو گفت و چشماشو بست
تکونش میدادم ولی واکنشی نشون نمی داد
جیمین ویو
چاقو رو در آوردم و فرو کردم تو قلبش
حتی دم مرگم اون لبخند نفرت انگیزش رو داشت
رفتم سمت جیمز که دیدم چشماش خیسه
جیمین:جیمز چی شده؟؟
جیمز:متاسفم ولی ات .....
جیمین ویو
با شنیدن حرفاش دنیا رو سرم خراب شد
فقط میتونستم گریه کنم
توی یه لحظه همه جا برام سیاه شد
چند ساعت بعد
جیمین
وقتی چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم از جام بلند شدم و سرمی که بهم وصل بود رو در اوردم
جیمین:کجاست
جیمز:باید استراحت کنی
جیمین:گفتم کجاست
جیمز:سرد خونه
رفتم توی سرد خونه پیشش نشستم و پارچه سفید روی سرشو کنار زدم
دستای سرد و بی روحشو برای آخرین بار بوسیدم و پیشش برای آخرین بار به خواب رفتم
۳۴.۸k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.