۶۲
چند ساعت بعد
چشمامو باز کردم کسی نبود
ا/ت: تهیونگی
تهیونگ: اینجام
رفتم بیرون
ا/ت: ساعت چنده؟
تهیونگ: ۹صبح
ا/ت: ما که دیشب زود خوابیدیم تو کی بیدار شدی؟
تهیونگ: یک ساعت پیش
ا/ت: باید برم خونه
تهیونگ: چرا؟
ا/ت: مامان و بابام نگرانن
تهیونگ:خودم بهشون گفتم
ا/ت: گفتی؟ خب باشه کجا میری؟
تهیونگ: میرم دوش بگیرم میرم سرکار
ا/ت: باشه
تهیونگ: گوشیت داره زنگ میخوره
ا/ت: تهجون
تهیونگ: جوابش بده بگو تو برو منم میام
ا/ت: ولی ما تاریخ پروازمون ساعت ۹
تهیونگ: جواب بده
ا/ت: الو
تهجون: الو ا/ت خواب بودی؟
ا/ت: نه فرودگام
تهجون: فرودگاه من الان تو هواپیمام
ا/ت: واقعا؟ منم الان میام
تهجون: باشه بیا در هواپیمارو بستن
ا/ت: چی بستن؟
تهجون: اره
ا/ت: مشکلی نیست با پرواز بعدی میام
تهیونگ: گوشی بده من تهجون داداش جون بهت خوش بگذره
تهجون: تو کجا بودی؟
قطعش کردم
ا/ت: اگه با پرواز بعدی برگشت چی؟
تهیونگ: پرواز بعدی بلیطا همگی فروخته شده و اینکه پرواز بعدش دو ماه دیگست
ا/ت: خب ما میتونیم چیکار کنیم تا دوماه دیگه
تهیونگ: ازدواج میکنیم
ا/ت: چی؟
تهیونگ: یعنی میخوای تا کی بمونیم
ا/ت: نمیدونم ولی من باید به مامان و بابام بگم
تهیونگ: باشه الان میبرمت برو بگو
ا/ت: باشه
تهیونگ: پس قبوله باهام ازدواج میکنی
ا/ت: اره
تهیونگ: صبر کن من برم دوش بگیرم سریع برمیگرد
ا/ت: باشه
یک ساعت بعد
تهیونگ:ا/ت آماده ای
ا/ت: میخوام بکشمت؟
تهیونگ: چرا؟
ا/ت: قرار بود سریع بیای
تهیونگ: خب سریع بود
ا/ت: یک ساعت سریع بود پس عادی چقدره؟
تهیونگ: چیزی شده؟
ا/ت: چیکار میکردی؟
تهیونگ: باید چیکار میکردم؟ چرا عصبانی هستی؟
ا/ت: چرا دیر کردی؟
تهیونگ: یه روزی باهام بیا که ببینی چیکار میکنم
ا/ت: باشه چی گفتی؟
تهیونگ: چرا قبول میکنی؟
ا/ت: نه من فک کردم منظورت یه چیز دیگه بود حالا ولش کن بریم
تهیونگ: بریم
شب
ا/ت: مامان
م: جانم
ا/ت: من چند سالمه؟
م: نمیدونی؟
ا/ت: میدونم
پ: ۲۴ خب چیه؟
ا/ت:میخوام ازدواج کنم
م: چی؟
پ: ازدواج کنی با کی؟
ا/ت: با تهیونگ
م: تهیونگ کیه؟
پ: تهیونگ کیه؟
ا/ت: مامان بابا
م: نگو با تهیونگی که بزرگش کردم هستی؟
#فیک
#سناریو
چشمامو باز کردم کسی نبود
ا/ت: تهیونگی
تهیونگ: اینجام
رفتم بیرون
ا/ت: ساعت چنده؟
تهیونگ: ۹صبح
ا/ت: ما که دیشب زود خوابیدیم تو کی بیدار شدی؟
تهیونگ: یک ساعت پیش
ا/ت: باید برم خونه
تهیونگ: چرا؟
ا/ت: مامان و بابام نگرانن
تهیونگ:خودم بهشون گفتم
ا/ت: گفتی؟ خب باشه کجا میری؟
تهیونگ: میرم دوش بگیرم میرم سرکار
ا/ت: باشه
تهیونگ: گوشیت داره زنگ میخوره
ا/ت: تهجون
تهیونگ: جوابش بده بگو تو برو منم میام
ا/ت: ولی ما تاریخ پروازمون ساعت ۹
تهیونگ: جواب بده
ا/ت: الو
تهجون: الو ا/ت خواب بودی؟
ا/ت: نه فرودگام
تهجون: فرودگاه من الان تو هواپیمام
ا/ت: واقعا؟ منم الان میام
تهجون: باشه بیا در هواپیمارو بستن
ا/ت: چی بستن؟
تهجون: اره
ا/ت: مشکلی نیست با پرواز بعدی میام
تهیونگ: گوشی بده من تهجون داداش جون بهت خوش بگذره
تهجون: تو کجا بودی؟
قطعش کردم
ا/ت: اگه با پرواز بعدی برگشت چی؟
تهیونگ: پرواز بعدی بلیطا همگی فروخته شده و اینکه پرواز بعدش دو ماه دیگست
ا/ت: خب ما میتونیم چیکار کنیم تا دوماه دیگه
تهیونگ: ازدواج میکنیم
ا/ت: چی؟
تهیونگ: یعنی میخوای تا کی بمونیم
ا/ت: نمیدونم ولی من باید به مامان و بابام بگم
تهیونگ: باشه الان میبرمت برو بگو
ا/ت: باشه
تهیونگ: پس قبوله باهام ازدواج میکنی
ا/ت: اره
تهیونگ: صبر کن من برم دوش بگیرم سریع برمیگرد
ا/ت: باشه
یک ساعت بعد
تهیونگ:ا/ت آماده ای
ا/ت: میخوام بکشمت؟
تهیونگ: چرا؟
ا/ت: قرار بود سریع بیای
تهیونگ: خب سریع بود
ا/ت: یک ساعت سریع بود پس عادی چقدره؟
تهیونگ: چیزی شده؟
ا/ت: چیکار میکردی؟
تهیونگ: باید چیکار میکردم؟ چرا عصبانی هستی؟
ا/ت: چرا دیر کردی؟
تهیونگ: یه روزی باهام بیا که ببینی چیکار میکنم
ا/ت: باشه چی گفتی؟
تهیونگ: چرا قبول میکنی؟
ا/ت: نه من فک کردم منظورت یه چیز دیگه بود حالا ولش کن بریم
تهیونگ: بریم
شب
ا/ت: مامان
م: جانم
ا/ت: من چند سالمه؟
م: نمیدونی؟
ا/ت: میدونم
پ: ۲۴ خب چیه؟
ا/ت:میخوام ازدواج کنم
م: چی؟
پ: ازدواج کنی با کی؟
ا/ت: با تهیونگ
م: تهیونگ کیه؟
پ: تهیونگ کیه؟
ا/ت: مامان بابا
م: نگو با تهیونگی که بزرگش کردم هستی؟
#فیک
#سناریو
۱.۱k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.