P:3
P:3
ک رفتم پشت درخت قایم شدم بد چن مین رفتن ی نفس اسوده کشیدم و ب راهم ادامه دادم
کای: (دستیار کوک) قربان گمش کردیم
کوک: چیییی پسره احمق ی دختر رو نتونستی گروگان بگیری اصن حیف نیس من این همه بتون پول میدم گمشین زود بیاین(داد)قطع کرد*
ات: وار خونه شدم و کتمو اویزون کردم و رفتم طبقه بالا تو اتاقم ی دوش ۱۰ مینی گرفتم در اومدم موهامو خشک کردم ی لباس راحتی پوشیدم و چشمام کم کم گرم شدن خوابیدم
صبح: با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت ۶نیم بود ۸ باید اونجا باشم رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو انجام دادم و در اومدم لباسامی راحتیمو با لباس بیرونی عوض کردم موهامو شونه کردم ی میکاپ ساده کردم رفتم پایین صبحونه خوردم کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون ب کافه رسیدم رفتم داخل پیش بندمو پوشیدم و میز هارو چیدم چراغ هارو روش کردم جسکون هم اومد: صبح بخیر ات(صبح بخیر
ات: صبح بخیر(لبخند)
کم کم مشتریا اومدن و سفراش هاشونو گرفتم و داد ب جکسون ک دیدم همون پسره دیروزی اومدع نمیدونم چرا دست پاچه شدم
کوک: وارد کافه شدم ک دیدم همون دخترع داشت نگام میکرد ی پوزخندی زدم و رفتم رو یکی از میز ها نشستم
ات: منو رو برداشتم و رفتم پیشش:خوش اومدین چی میل دارین
کوک: سر تا پاشو نگاه کردم ک دیدم ی لباس باز پوشیدع پیراهن سفید و دامن مشکی کوتاه اخمام رفت تو هم: قهوه
ات: ی تعظیم کوچولوی کردم:چشم و از اونجا دور شدم یاااا چرا اخم کرد اصن ب من چع سفارش هارو دادم جکسون قهوهشو خودم درست کردم بردم پیشش و قهوه رو گذاشتم رو میز خواستم برم ک با حرفش ایستادم
کوک: وایسا برگشتم سمتش: بله،مشکلی پیش اومدع
کوک: کی این قهوه رو درس کرد؟
ات: امم، من مشکلی پیش اومدع ی پوزخند صدا داری زد گف: خیلی خوشمزس از این ب بد ب اون یارو(جکسون) ندع قهوع درس کنع ی تعظیمی کردم و از اونجا دور شدم
یااااااا این چش بود شونهای بالا انداختم و ب کارم ادامع دادم
صاری کم شد نم چرا فق تا همینجا جا گرف
شرطا:
لایک:۵
ک رفتم پشت درخت قایم شدم بد چن مین رفتن ی نفس اسوده کشیدم و ب راهم ادامه دادم
کای: (دستیار کوک) قربان گمش کردیم
کوک: چیییی پسره احمق ی دختر رو نتونستی گروگان بگیری اصن حیف نیس من این همه بتون پول میدم گمشین زود بیاین(داد)قطع کرد*
ات: وار خونه شدم و کتمو اویزون کردم و رفتم طبقه بالا تو اتاقم ی دوش ۱۰ مینی گرفتم در اومدم موهامو خشک کردم ی لباس راحتی پوشیدم و چشمام کم کم گرم شدن خوابیدم
صبح: با الارم گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت ۶نیم بود ۸ باید اونجا باشم رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو انجام دادم و در اومدم لباسامی راحتیمو با لباس بیرونی عوض کردم موهامو شونه کردم ی میکاپ ساده کردم رفتم پایین صبحونه خوردم کیفمو برداشتم و از خونه زدم بیرون ب کافه رسیدم رفتم داخل پیش بندمو پوشیدم و میز هارو چیدم چراغ هارو روش کردم جسکون هم اومد: صبح بخیر ات(صبح بخیر
ات: صبح بخیر(لبخند)
کم کم مشتریا اومدن و سفراش هاشونو گرفتم و داد ب جکسون ک دیدم همون پسره دیروزی اومدع نمیدونم چرا دست پاچه شدم
کوک: وارد کافه شدم ک دیدم همون دخترع داشت نگام میکرد ی پوزخندی زدم و رفتم رو یکی از میز ها نشستم
ات: منو رو برداشتم و رفتم پیشش:خوش اومدین چی میل دارین
کوک: سر تا پاشو نگاه کردم ک دیدم ی لباس باز پوشیدع پیراهن سفید و دامن مشکی کوتاه اخمام رفت تو هم: قهوه
ات: ی تعظیم کوچولوی کردم:چشم و از اونجا دور شدم یاااا چرا اخم کرد اصن ب من چع سفارش هارو دادم جکسون قهوهشو خودم درست کردم بردم پیشش و قهوه رو گذاشتم رو میز خواستم برم ک با حرفش ایستادم
کوک: وایسا برگشتم سمتش: بله،مشکلی پیش اومدع
کوک: کی این قهوه رو درس کرد؟
ات: امم، من مشکلی پیش اومدع ی پوزخند صدا داری زد گف: خیلی خوشمزس از این ب بد ب اون یارو(جکسون) ندع قهوع درس کنع ی تعظیمی کردم و از اونجا دور شدم
یااااااا این چش بود شونهای بالا انداختم و ب کارم ادامع دادم
صاری کم شد نم چرا فق تا همینجا جا گرف
شرطا:
لایک:۵
۳۵.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.