عشق یا قتل پ ۱۵ ق ۳
پارت ۱۵ ق ۳ : برگشتم طرف اون فرد
+ تو چی گفتی؟
یارو....ا/ت! حالت خوبه؟ خوبی؟ کجا بودی؟ میدونی چقدر نگرانت بودم؟
تهیونگ پشتم وایستاد
+ تو کی هستی؟
لبخندی دندون نما زد.....دندون هاش ...... دوندون خرگوشی.....دندون های سفید
+ ت.تو؟ تو کی هستی؟ زود باش بگو زود باش
تهیونگ... حق نداری بگی کی هستی!
+ چرا اون....اون برام آشناست
تهیونگ... اون باید نا آشنا بمونه!
دستمو گرفت ک ببرتم
یارو...من جونگ کوکم! اینم برگه ی ازدواج منو ا/ت!!!!
برگشتم و نگاهش کردم
تهیونگ...ا/ت برگرد!
جونگ کوک ... من همسرتم میخوای با اون بری؟
تهیونگ...ا/تتتتتتتتتتت!!!!!!!!!!!
جونگ کوک ... ا/ت تو زن منی!
تهیونگ...نیست!
جونگ کوک... هست!
تهیونگ ... گفتم نیست ا/ت عشق منه! تو اونو دزدیدی!
جونگ کوک...همونطوری ک تو هانا رو کشتی! اگه عشق تو بود الان زن منه!
تهیونگ....بحث هانا رو نیار وسط!
جونگ کوک...چرا؟ چون کشتیش نمیخوای بیاری وسط؟
+تهیونگ تو آدم کُشتی؟
تهیونگ...من هانا رو نکشتم!!!!
جونگ کوک...از کجا حرفت رو باور کنممممم!
ی.یعنی......تهیونگ......تهیونگ هانا رو کشته؟......اونا داشت سر هم عروده میکشیدن ...... هر کدوم یکی از دستامو گرفته بودن
تهیونگ...دیگه نمی زارم ا/ت رو ببری! یه بار هم نتونستی ازش مراقبت کنی! چطور میخواستی از هانا مراقبت کنی!
جونگ کوک ... تو نزاشتی ک با هانا باشم و نشونت بدم چ شوهر خوبی براش خواهم بود!
تهیونگ...ا/ت رو از جلو چشمت بلند کردن و بردن هیچ کاری نتونستی بکنی اون وقت میخواستی از خواهر من مراقبت کنی!؟
+ تو چی گفتی؟
یارو....ا/ت! حالت خوبه؟ خوبی؟ کجا بودی؟ میدونی چقدر نگرانت بودم؟
تهیونگ پشتم وایستاد
+ تو کی هستی؟
لبخندی دندون نما زد.....دندون هاش ...... دوندون خرگوشی.....دندون های سفید
+ ت.تو؟ تو کی هستی؟ زود باش بگو زود باش
تهیونگ... حق نداری بگی کی هستی!
+ چرا اون....اون برام آشناست
تهیونگ... اون باید نا آشنا بمونه!
دستمو گرفت ک ببرتم
یارو...من جونگ کوکم! اینم برگه ی ازدواج منو ا/ت!!!!
برگشتم و نگاهش کردم
تهیونگ...ا/ت برگرد!
جونگ کوک ... من همسرتم میخوای با اون بری؟
تهیونگ...ا/تتتتتتتتتتت!!!!!!!!!!!
جونگ کوک ... ا/ت تو زن منی!
تهیونگ...نیست!
جونگ کوک... هست!
تهیونگ ... گفتم نیست ا/ت عشق منه! تو اونو دزدیدی!
جونگ کوک...همونطوری ک تو هانا رو کشتی! اگه عشق تو بود الان زن منه!
تهیونگ....بحث هانا رو نیار وسط!
جونگ کوک...چرا؟ چون کشتیش نمیخوای بیاری وسط؟
+تهیونگ تو آدم کُشتی؟
تهیونگ...من هانا رو نکشتم!!!!
جونگ کوک...از کجا حرفت رو باور کنممممم!
ی.یعنی......تهیونگ......تهیونگ هانا رو کشته؟......اونا داشت سر هم عروده میکشیدن ...... هر کدوم یکی از دستامو گرفته بودن
تهیونگ...دیگه نمی زارم ا/ت رو ببری! یه بار هم نتونستی ازش مراقبت کنی! چطور میخواستی از هانا مراقبت کنی!
جونگ کوک ... تو نزاشتی ک با هانا باشم و نشونت بدم چ شوهر خوبی براش خواهم بود!
تهیونگ...ا/ت رو از جلو چشمت بلند کردن و بردن هیچ کاری نتونستی بکنی اون وقت میخواستی از خواهر من مراقبت کنی!؟
۲۳۴.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۰