خب من یه سری توضیحات بدم
خب من یه سری توضیحات بدم
اول :این فن فیک جدیدمه و راستش هنوز اسمی به ذهنم نرسیده بعدا برای انتخاب اسم کمک کنین
دوم : این یک داستان خارج از فضای انیمه هست
سوم: ژانرش امگاوسه و احتمالا براش پارت اسمات هم بزارم پس اگه دوست نداشتیم نخونید گزارشششش نکنین
و در آخر امیدوارم خوشتون بیاد
.
دازای یک آلفا بود و پدرش یکی از افراد در نفوذ دولت بود ...
.
دازای -
از خواب بیدار شدم و مثل همیشه بعد از آماده شدن خوردن صبحانه و شنیدن نق نق های پدرم درباره به ارث بردن جایگاهش به سمت دانشگاه رفتم ..
دانشگاهی که من توش آموزش میدیدم یکی از معروف ترین دانشگاه های کشور و شاید جهان بود و هرکسی نمیتونست واردش بشه برای همین برام عجیب بود وقتی دیدم دوستام دارن راجب دانش آموز انتقالی جدید صحبت میکنن
به سمت شان که یکی از دوستام بود برگشتم و گفتم
دازای : قضیه دانش آموز جدیده چیه ؟
شان : انگار یه اومگای خیلی باهوشه
دازای : پس قراره یه اسباب بازی جدید پیدا کنیم ...
شان: من میگم یه هفتم اینجا دووم نمیاره
جک : چه خبره یه هفته اگه بتونه به روز با وجود آلفا های گردن کلفت و مزخرف اینجا بسازه باید بهش جایزه بدن
رانپو : ولی من حس میکنم قراره خوب با اینجا کنار بیاد
.
دازای -
رانپو یکی از باهوش ترین بچه های کلاس بود و هیچ کس جرات نداشت با حرفاش مخالفت کنه چون همیشه درست بود پس همه ساکت شدن و در همون لحظه استاد وارد کلاس شد ...
این داستان ادامه دارد .................................
خب اینم یک فن فیک جدید میدونم کوتاه بود ولی اگه حمایت نشه ادامش رو نمیزارم امیدوارم لذت ببرین بای بای
اول :این فن فیک جدیدمه و راستش هنوز اسمی به ذهنم نرسیده بعدا برای انتخاب اسم کمک کنین
دوم : این یک داستان خارج از فضای انیمه هست
سوم: ژانرش امگاوسه و احتمالا براش پارت اسمات هم بزارم پس اگه دوست نداشتیم نخونید گزارشششش نکنین
و در آخر امیدوارم خوشتون بیاد
.
دازای یک آلفا بود و پدرش یکی از افراد در نفوذ دولت بود ...
.
دازای -
از خواب بیدار شدم و مثل همیشه بعد از آماده شدن خوردن صبحانه و شنیدن نق نق های پدرم درباره به ارث بردن جایگاهش به سمت دانشگاه رفتم ..
دانشگاهی که من توش آموزش میدیدم یکی از معروف ترین دانشگاه های کشور و شاید جهان بود و هرکسی نمیتونست واردش بشه برای همین برام عجیب بود وقتی دیدم دوستام دارن راجب دانش آموز انتقالی جدید صحبت میکنن
به سمت شان که یکی از دوستام بود برگشتم و گفتم
دازای : قضیه دانش آموز جدیده چیه ؟
شان : انگار یه اومگای خیلی باهوشه
دازای : پس قراره یه اسباب بازی جدید پیدا کنیم ...
شان: من میگم یه هفتم اینجا دووم نمیاره
جک : چه خبره یه هفته اگه بتونه به روز با وجود آلفا های گردن کلفت و مزخرف اینجا بسازه باید بهش جایزه بدن
رانپو : ولی من حس میکنم قراره خوب با اینجا کنار بیاد
.
دازای -
رانپو یکی از باهوش ترین بچه های کلاس بود و هیچ کس جرات نداشت با حرفاش مخالفت کنه چون همیشه درست بود پس همه ساکت شدن و در همون لحظه استاد وارد کلاس شد ...
این داستان ادامه دارد .................................
خب اینم یک فن فیک جدید میدونم کوتاه بود ولی اگه حمایت نشه ادامش رو نمیزارم امیدوارم لذت ببرین بای بای
۵.۰k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.