خواهربرادری(session2)part13
خواهربرادری(session2)part13
هایون ویو
تنها چیزی که اونموقع میومد تو ذهنم خودکشی بود با جیغی که کشیدم همه جمع شدن با تعجب به جسد روبرو که متعلق به لونا بود نگاه میکردن......آره بهترین آدم زندگیم اون بدون پدر و مادر تو پرورشگاه بزرگ شد...اروم اروم با پاهای لرزون رفتم سمتش جنازه اش سر زمین افتاده بود رفتم جفتش نشستم سرشو گذاشتم رو پاهام میدونستم دیگه نیستش ولی باورش سخته دستاشو گرفتم بین دستام و با سردی دستش جیغی خفیف کشیدم
هایون:نه.....لونایا چرا دستات سردهه(ازون بغضا که از شوک گریه نمیاد)
هایون:چرا حرف نمیزنی؟؟کی این بلا رو سرت آوردهههه لوناااااااااااااا(عر زدن(کلا ادمین آدم غمگینی نیست حتی تو فیک غمگین هم میخنده ارهه))
جیمین اومد سمتم دستامو گرفت بزور بلندم کرد جونگ کوک هنوز تو شک بود و جیهوپ هم چون نمیشناختش نمیدونست چیکار کنه
جیمین:هایوناا من درستش میکنم تو بلند شو
هایون:ولم کنننن(جیغ)چیو میخای درست کنی؟؟جنازه رفیق منو میخای چیکارش کنیی؟میخای آتیشش بزنیی؟چیو میخاییی درست کنی رفیق من مرده جسدش تو اتاق من پیدا شدههه
جیمین:فق حرف گوش بده اگه میخای بفهمی کی اینکارو کرده باشه بهت اجازه میدم اینکارو انجام بدی ولی فق ازینجا برو تا حالت ازین بدتر نشه(بغلش کرد)
هایون:(تو لحظه ای غیر منتظره ای بغلم کرده حتی باهاش دعوا هم میکردم بغلش آرامش دیگه داشت)
جیمین:جونگ کوک
کوک:باشه
کوک:هایون
هایون:اما.....(گریه)
جیمین:گفتم برو(داد)
نگاهی ناامید کننده ای به جسد لونا انداختم چشامو بستم رفتم جلو کوک پشت سر من راه افتاد بی توجه به عمو و زن عمو و توله هاش جی هوپ و زنش رفتم پایین گوشیمو از سر میز برداشتم کوک هنوز دنبالم بود
هایون:کوک میشه برم بیرون؟
کوک:اما خطرناکه آجی کوچولو
هایون:تهیونگ پیشمه.
کوک:خب مواظب خودت باش
هایون:مرسی
کوک:هایون
هایون:(برگشت)بل.....
کوک:(بغلش کرد)
کوک:اینو بدون هروق هرکاری کنی من پشتتم نمیزارم کسی بت آسیبی بزنه
هایون متقابلا داداششو بغل کرد سرشو با خیال راحت گذاشت رو شونه داداشش(تا باشه ازین داداشا)بعد ۲ دیقه که ازهم جدا شدن هایون رفت بیرون
هایون: اونموقع ها فق تهیونگ بود که دلداریم میداد پس مجبور شدم بهش زنگ بزنم ولی چی میگفتم بگم دوستمونو کشتن جسدش تو اتاق من بود
هایون:تهیونگا(با صدای لرزون و بغض)
تهیونگ:هایو.......چرا صدات اینجوره؟
هایون:میشه بیام پیشت؟کارت دارم
تهیونگ:آدرس بده خودم میام
حوصله مخالفت نداشتم و سریع قبول کردم
ادامه پارت بعد
هایون ویو
تنها چیزی که اونموقع میومد تو ذهنم خودکشی بود با جیغی که کشیدم همه جمع شدن با تعجب به جسد روبرو که متعلق به لونا بود نگاه میکردن......آره بهترین آدم زندگیم اون بدون پدر و مادر تو پرورشگاه بزرگ شد...اروم اروم با پاهای لرزون رفتم سمتش جنازه اش سر زمین افتاده بود رفتم جفتش نشستم سرشو گذاشتم رو پاهام میدونستم دیگه نیستش ولی باورش سخته دستاشو گرفتم بین دستام و با سردی دستش جیغی خفیف کشیدم
هایون:نه.....لونایا چرا دستات سردهه(ازون بغضا که از شوک گریه نمیاد)
هایون:چرا حرف نمیزنی؟؟کی این بلا رو سرت آوردهههه لوناااااااااااااا(عر زدن(کلا ادمین آدم غمگینی نیست حتی تو فیک غمگین هم میخنده ارهه))
جیمین اومد سمتم دستامو گرفت بزور بلندم کرد جونگ کوک هنوز تو شک بود و جیهوپ هم چون نمیشناختش نمیدونست چیکار کنه
جیمین:هایوناا من درستش میکنم تو بلند شو
هایون:ولم کنننن(جیغ)چیو میخای درست کنی؟؟جنازه رفیق منو میخای چیکارش کنیی؟میخای آتیشش بزنیی؟چیو میخاییی درست کنی رفیق من مرده جسدش تو اتاق من پیدا شدههه
جیمین:فق حرف گوش بده اگه میخای بفهمی کی اینکارو کرده باشه بهت اجازه میدم اینکارو انجام بدی ولی فق ازینجا برو تا حالت ازین بدتر نشه(بغلش کرد)
هایون:(تو لحظه ای غیر منتظره ای بغلم کرده حتی باهاش دعوا هم میکردم بغلش آرامش دیگه داشت)
جیمین:جونگ کوک
کوک:باشه
کوک:هایون
هایون:اما.....(گریه)
جیمین:گفتم برو(داد)
نگاهی ناامید کننده ای به جسد لونا انداختم چشامو بستم رفتم جلو کوک پشت سر من راه افتاد بی توجه به عمو و زن عمو و توله هاش جی هوپ و زنش رفتم پایین گوشیمو از سر میز برداشتم کوک هنوز دنبالم بود
هایون:کوک میشه برم بیرون؟
کوک:اما خطرناکه آجی کوچولو
هایون:تهیونگ پیشمه.
کوک:خب مواظب خودت باش
هایون:مرسی
کوک:هایون
هایون:(برگشت)بل.....
کوک:(بغلش کرد)
کوک:اینو بدون هروق هرکاری کنی من پشتتم نمیزارم کسی بت آسیبی بزنه
هایون متقابلا داداششو بغل کرد سرشو با خیال راحت گذاشت رو شونه داداشش(تا باشه ازین داداشا)بعد ۲ دیقه که ازهم جدا شدن هایون رفت بیرون
هایون: اونموقع ها فق تهیونگ بود که دلداریم میداد پس مجبور شدم بهش زنگ بزنم ولی چی میگفتم بگم دوستمونو کشتن جسدش تو اتاق من بود
هایون:تهیونگا(با صدای لرزون و بغض)
تهیونگ:هایو.......چرا صدات اینجوره؟
هایون:میشه بیام پیشت؟کارت دارم
تهیونگ:آدرس بده خودم میام
حوصله مخالفت نداشتم و سریع قبول کردم
ادامه پارت بعد
۱۶.۱k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.