P16
ویو مین هیون:داشت بهم زنگ میزد گوشیم خاموش بود....این می سو کجاست دیشب گفت امروز میاد مدرسه ...
جیهون:اره والا اون بدون دلیل اصلا غیبت نمیکنه....
مین هیون:نمیدونم هر چی زنک میزنم جواب نمیده...
اون وو:یه نگاهی انداخت چیزی نگفت....
مین هیون:من میرم باش....
جیهون:منم میام صبر....
مین هیون:باشه بریم...
(به طرف خونمون بودن....گوشی جیهون زنک میخورد....
جیهون :الو سلام مامان...
سوریون:با خواهرت بیا خونه کارتون دارم...
جیهون:خب مامان من....
سوریون:چیزی نمیخام بشنوم فقط بیاین..
جیهون :باشه....(داشت به سومی زنگ میزد...الو سومی)
سومین:الو چیه...
جیهون:مامان کفت بیاین خونه....گفت چیزی نمیخام بشنوم نیم ساعت دیگه خونه باشین ....
سومین:ای بابا باشه ....
جیهون:همینجا ایستاد شو من با تاکسی میرم خونه....
مین هیون:نه بابا من میرسونمت...
جیهون:خب می سو چی...
مین هیون :اولش توی فکر رفت..خب فردا میام ببینمش....
جیهون؛اها خوبه پس منم فردا باهات میام ...
مین هیون:اهوم باشه....
(اومدن خونه )مامان با ما کار داشتی...
سوریون:اره ....
جیهون:بلی بفرما...
سوریون :خب قضیه اینه که خواهرتون پیدا شده...
سومین:چی خواهری....
سوریون :خواهرتون سو کیونک...
سومین :مامان دوباره امیدوار نشو یادت نیس چند بار امیدوار شدی چیشد ....
سوریون:اما این بار امیدوار نیستم حقیقته اون پیدا شده حتی ازمایش هم گرفتیم...
جیهون:خب ازمایش فکر میکنی راست باشن...
سوریون :معلومه حتی پیش دکتر خودمون رفتیم اون که دروغ نمیگه بهمون و کردنبندش پیشش بود...
سومین:کدوم کردنبند...کردنبند خانوادگیمون.....
سوریون:اره همون....
جیهون :خب اسمش چیه کجا زندگی میکنه الان کجاست...
سوریون :خب(میخاست بگه)
دونگ ووک :عزیزم بیا بریم ...
سوریون :کجا ...؟
دونگ ووک :دنبال دخترمون....
سوریون :بچه ها بعدا حرف میزنیم باش...بریم...
(اومدن طرف خونه ما)
سوهیون :خانم کیم شما....
سوریون :می سو اینجاست ...
سوهیون:اره ....خب...
(اومدن داخل)
دونگ ووک:سو کیونک بیا بریم ....
می سو:ببخشید اسم من می سو هست نه سو کیونک...من باهاتون نمیام....
سوریون :یعنی چی نمیای ..
می سو:گفتم که من مسخره شما نیستم نمیام من با خانواده خودم دارم زندگی میکنم...
مامان:می سو...باهاشون برو اونا خانواده واقعی تو هستن...
می سو:نه مامان خانواده من شما هستین نه اونا.....
جیهون:اره والا اون بدون دلیل اصلا غیبت نمیکنه....
مین هیون:نمیدونم هر چی زنک میزنم جواب نمیده...
اون وو:یه نگاهی انداخت چیزی نگفت....
مین هیون:من میرم باش....
جیهون:منم میام صبر....
مین هیون:باشه بریم...
(به طرف خونمون بودن....گوشی جیهون زنک میخورد....
جیهون :الو سلام مامان...
سوریون:با خواهرت بیا خونه کارتون دارم...
جیهون:خب مامان من....
سوریون:چیزی نمیخام بشنوم فقط بیاین..
جیهون :باشه....(داشت به سومی زنگ میزد...الو سومی)
سومین:الو چیه...
جیهون:مامان کفت بیاین خونه....گفت چیزی نمیخام بشنوم نیم ساعت دیگه خونه باشین ....
سومین:ای بابا باشه ....
جیهون:همینجا ایستاد شو من با تاکسی میرم خونه....
مین هیون:نه بابا من میرسونمت...
جیهون:خب می سو چی...
مین هیون :اولش توی فکر رفت..خب فردا میام ببینمش....
جیهون؛اها خوبه پس منم فردا باهات میام ...
مین هیون:اهوم باشه....
(اومدن خونه )مامان با ما کار داشتی...
سوریون:اره ....
جیهون:بلی بفرما...
سوریون :خب قضیه اینه که خواهرتون پیدا شده...
سومین:چی خواهری....
سوریون :خواهرتون سو کیونک...
سومین :مامان دوباره امیدوار نشو یادت نیس چند بار امیدوار شدی چیشد ....
سوریون:اما این بار امیدوار نیستم حقیقته اون پیدا شده حتی ازمایش هم گرفتیم...
جیهون:خب ازمایش فکر میکنی راست باشن...
سوریون :معلومه حتی پیش دکتر خودمون رفتیم اون که دروغ نمیگه بهمون و کردنبندش پیشش بود...
سومین:کدوم کردنبند...کردنبند خانوادگیمون.....
سوریون:اره همون....
جیهون :خب اسمش چیه کجا زندگی میکنه الان کجاست...
سوریون :خب(میخاست بگه)
دونگ ووک :عزیزم بیا بریم ...
سوریون :کجا ...؟
دونگ ووک :دنبال دخترمون....
سوریون :بچه ها بعدا حرف میزنیم باش...بریم...
(اومدن طرف خونه ما)
سوهیون :خانم کیم شما....
سوریون :می سو اینجاست ...
سوهیون:اره ....خب...
(اومدن داخل)
دونگ ووک:سو کیونک بیا بریم ....
می سو:ببخشید اسم من می سو هست نه سو کیونک...من باهاتون نمیام....
سوریون :یعنی چی نمیای ..
می سو:گفتم که من مسخره شما نیستم نمیام من با خانواده خودم دارم زندگی میکنم...
مامان:می سو...باهاشون برو اونا خانواده واقعی تو هستن...
می سو:نه مامان خانواده من شما هستین نه اونا.....
۲۲۶
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.