فیک شیرینی کوچولوی من پارت ۲۷
از زبان راوی
ولی یوسانو هرچی پرسید چی شده ؟ هیناتا و رانپو جواب ندادن ... خلاصه که ظهر شد و وقتی هیناتا داشت تو یه اتاق لباس عوض میکرد رانپو چون دیده بود هیناتا رفته تو کدوم اتاق وقتی لباسش رو عوض کرد اومد دنبال هیناتا که قبل از برگشتن به آژانس برن یکم شیرینی بخورن . در اتاق هیناتا در زد و بعد در رو باز کرد و با هیناتا که فقط یه ش.ورت و س.وتین تنشه و در حال لباس عوض کردنه مواجه شد رانپو هم با اینکه یکم سرخ شده بود ولی اصلا تکون نخورد ! رانپو : اوممم ... چه خوشگلی 😊 هیناتا : * سرخخخ * * جیغ فرا بنفش * برو بیرووووووووون 🤬 هیناتا کیفش که مایوش رو توش گذاشته بود برداشت و پرت کرد سمت رانپو ولی قبل از اینکه به رانپو بخوره رانپو سریع در رو بست و کیف محکم خورد به در . رانپو : کارت تموم شد بگو بریم خوراکی بخوریم 😉😄 و در رفت ( چه وضعیت سمی 🤣 ) خلاصه ... هیناتا لباسش رو که پوشید اومد بیرون و در حالی که کیفش دستش بود با لپای باد کرده گفت : من با منحرفی مثل تو خوراکی نمیخورم 😳😒😠 رانپو : خب نمیدونستم لباس تنت نی 🙄 و رانپو با یه عالمه توضیح و تلاش و ایناها بالاخره تونست تا حدودی از دل هیناتا در بیاره و باهم رفتن خوراکی بخورن
از زبان رانپو
بعد از اینکه آشتی کرد همگی رفتیم رستوران و غذا خوردیم وقتی برگشتیم از هیناتا اجازه گرفتم که منم بیام تو اتاقش . هیناتا : اگه دیگه از اون کارا نکنی میبخشمت 😳🙄😒 من : باشه قول میدم 😫🥺
از زبان هیناتا
نشسته بودم رو مبل ، داشتم مانگا میخوندم و رانپو هم یه جورایی روم دراز کشیده بود و دلم رو بغل کرده بود . دستام رو گذاشتم دور گردنش و اونم باهام یکم مانگا خوند خلاصه که ... حوصلمون سر رفت فکر کردم یکم انیمه بزارم ببینیم . من : چه ژانر انیمه ای دوست داری ؟ 😅 رانپو : معمایی 🤩 من : 😑 رانپو : هرچی باشه 😑 هیناتا : آخه من همه ژانر انیمه دارم 😊 عاشقانه ، ترسناک ، کمدی ، جنایی ، فا ... که حرفم رو قطع کرد و گفت : یعنی هنتای هم داری ؟ 😳 سرخ شدم و گفتم : انقدر احمق نباش 😡 خلاصه یه انیمه ای که گرفته بودم که دوستم بهم معرفی کرد رو قسمت اولش رو گذاشتم ... یکم که گذشت من و رانپو چشم هامون گرد شد . پسره تو انیمه داشت دختره رو میبوسید و تازه یادم افتاد این همونه که دوستم گفته بود از قسمت های دوم سومش بیشترش هنتایه 😱 ( من اینجا بودم فقط مینشستم بهشون میخندیدم 🤣 ) رانپو هم سرخ شد و منم سریع قطعش کردم . من : گومن 😳 نمیدونستم صحنه داره 😳 رانپو : عب نداره 😳🙄 دیگه چی داری ؟ و بالاخره بعد از گشتن بین یه عالمه انیمه که همش هنتای بود یه انیمه ی کمدی پیدا کردم ... وقتی تموم شد رانپو رفت اتاقش و منم خوابیدم . * دوهفته بعد *
از زبان راوی
دیگه تعطیلاتشون تموم شده بود و اون روز ...
ولی یوسانو هرچی پرسید چی شده ؟ هیناتا و رانپو جواب ندادن ... خلاصه که ظهر شد و وقتی هیناتا داشت تو یه اتاق لباس عوض میکرد رانپو چون دیده بود هیناتا رفته تو کدوم اتاق وقتی لباسش رو عوض کرد اومد دنبال هیناتا که قبل از برگشتن به آژانس برن یکم شیرینی بخورن . در اتاق هیناتا در زد و بعد در رو باز کرد و با هیناتا که فقط یه ش.ورت و س.وتین تنشه و در حال لباس عوض کردنه مواجه شد رانپو هم با اینکه یکم سرخ شده بود ولی اصلا تکون نخورد ! رانپو : اوممم ... چه خوشگلی 😊 هیناتا : * سرخخخ * * جیغ فرا بنفش * برو بیرووووووووون 🤬 هیناتا کیفش که مایوش رو توش گذاشته بود برداشت و پرت کرد سمت رانپو ولی قبل از اینکه به رانپو بخوره رانپو سریع در رو بست و کیف محکم خورد به در . رانپو : کارت تموم شد بگو بریم خوراکی بخوریم 😉😄 و در رفت ( چه وضعیت سمی 🤣 ) خلاصه ... هیناتا لباسش رو که پوشید اومد بیرون و در حالی که کیفش دستش بود با لپای باد کرده گفت : من با منحرفی مثل تو خوراکی نمیخورم 😳😒😠 رانپو : خب نمیدونستم لباس تنت نی 🙄 و رانپو با یه عالمه توضیح و تلاش و ایناها بالاخره تونست تا حدودی از دل هیناتا در بیاره و باهم رفتن خوراکی بخورن
از زبان رانپو
بعد از اینکه آشتی کرد همگی رفتیم رستوران و غذا خوردیم وقتی برگشتیم از هیناتا اجازه گرفتم که منم بیام تو اتاقش . هیناتا : اگه دیگه از اون کارا نکنی میبخشمت 😳🙄😒 من : باشه قول میدم 😫🥺
از زبان هیناتا
نشسته بودم رو مبل ، داشتم مانگا میخوندم و رانپو هم یه جورایی روم دراز کشیده بود و دلم رو بغل کرده بود . دستام رو گذاشتم دور گردنش و اونم باهام یکم مانگا خوند خلاصه که ... حوصلمون سر رفت فکر کردم یکم انیمه بزارم ببینیم . من : چه ژانر انیمه ای دوست داری ؟ 😅 رانپو : معمایی 🤩 من : 😑 رانپو : هرچی باشه 😑 هیناتا : آخه من همه ژانر انیمه دارم 😊 عاشقانه ، ترسناک ، کمدی ، جنایی ، فا ... که حرفم رو قطع کرد و گفت : یعنی هنتای هم داری ؟ 😳 سرخ شدم و گفتم : انقدر احمق نباش 😡 خلاصه یه انیمه ای که گرفته بودم که دوستم بهم معرفی کرد رو قسمت اولش رو گذاشتم ... یکم که گذشت من و رانپو چشم هامون گرد شد . پسره تو انیمه داشت دختره رو میبوسید و تازه یادم افتاد این همونه که دوستم گفته بود از قسمت های دوم سومش بیشترش هنتایه 😱 ( من اینجا بودم فقط مینشستم بهشون میخندیدم 🤣 ) رانپو هم سرخ شد و منم سریع قطعش کردم . من : گومن 😳 نمیدونستم صحنه داره 😳 رانپو : عب نداره 😳🙄 دیگه چی داری ؟ و بالاخره بعد از گشتن بین یه عالمه انیمه که همش هنتای بود یه انیمه ی کمدی پیدا کردم ... وقتی تموم شد رانپو رفت اتاقش و منم خوابیدم . * دوهفته بعد *
از زبان راوی
دیگه تعطیلاتشون تموم شده بود و اون روز ...
۵۳۹
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.