𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞³⁶
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞³⁶
ن .وشیدنی رو محکم رو میز گذاشت که چند قطرش ریخت......سرمو از روی خجالت برگردوندم و به زمین زل زده بودم....کنارم نشست و چشم ازم برنمیداشت....
جیمین: خب؟*عصبی*
ات:---
جیمین:*پوزخند*.... اون دیگه کدوم خری بود؟*داد*
ات: نمیدونم*ترس*
ویو جیمین
خودمو به زور کنترل کرده بودم........دستامو مشت کرده بودم و به ات زل زده بودم..........نکنه آشنا باشه..........یعنی در این حد روش غیرتی شدم؟.............لیوان و ن.وشیدنی رو میز رو با خشم خالص برش داشتم و پر کردم جوری که داشت لبریز میشد..............همشو سرکشیدم....تا قطره آخر...............لیوان دوم رو پر کردم و اونم مثل قبلی...........جیمین تو باید خشمتو کنترل کنی!.......نفس عمیقی کشیدم و لیوان سوم رو با آرومی پر کردم و یکی دیگه برای ات.....شیشه ی اول تموم شده بود برای همین دومی رو باز کردم.....لیوانو جلوی ات گذاشتم و با دستم بهش اشاره کردم....
ات: نمیخوام
جیمین: چرا؟*کلافه. مس.ت *
رو به من نگاهی انداخت و......
ات: گفتم که من بنوشم خوابم میگیره
پوزخندی زدم و هیچی نگفتم....لیوان سومو آروم تر از دفعه های قبل میخوردم.................رفتم نزدیکتر و تو گوشش زمزمه کردم......
جیمین: من...*پوزخند*... چیکار میتونم بکنم....ها؟*م .ست*
بعد از این حرف هولم داد ولی زورش خیلی کم بود برای همین تکونی نخوردم........
جیمین:*خنده بلند*.....چرا هول میدی؟*گیج*.......میخوای ساکت بمونم؟.....
(نکته:جیمین اینجا کاملا م. سته و حرف و کاراش دست خودش نیست)
ات:---
جیمین: او...بله بله....فهمیدم.......(مکث)...... میگم میشه دستمو بگیری؟....
ات: نه نمیشه!
جیمین: زود باش.....زود باش دیگه دستمو بگیر....*خمار*
به آرومی دستمو گرفت...ولی اصلا نگام نمیکردـ...
جیمین: چقد گرمه*پوزخند*.......ات.....(مکث).....ب. وسم میکنی؟.....فقط یدونه.....باشه؟
توجهی نکرد و همینطور ساکت موند.....
جیمین: پس ب. وسم نمیکنی......
دستمو زیر چونش بردم و به سمت خودم کشیدیم.....ل. بام و نزدیکتر کردم و م.ک میزدم اما همراهی نمیکرد......عصبی هولم داد.....تا اونجایی که میدونستم رو گردنش حساسه......نزدیک گردنش شدم.....ما. رک گذاشتم.....تموم گردنش کبود شده بود......بازم توجهی بهم نمیکرد.....
جیمین: ات؟
ات:---
جیمین:*پوفی میکنه و سرشو از ات برمیگردونه*
لیوان چهارم رو هم پر کردم....دستمو هنوز گرفته بود.........
ن .وشیدنی رو محکم رو میز گذاشت که چند قطرش ریخت......سرمو از روی خجالت برگردوندم و به زمین زل زده بودم....کنارم نشست و چشم ازم برنمیداشت....
جیمین: خب؟*عصبی*
ات:---
جیمین:*پوزخند*.... اون دیگه کدوم خری بود؟*داد*
ات: نمیدونم*ترس*
ویو جیمین
خودمو به زور کنترل کرده بودم........دستامو مشت کرده بودم و به ات زل زده بودم..........نکنه آشنا باشه..........یعنی در این حد روش غیرتی شدم؟.............لیوان و ن.وشیدنی رو میز رو با خشم خالص برش داشتم و پر کردم جوری که داشت لبریز میشد..............همشو سرکشیدم....تا قطره آخر...............لیوان دوم رو پر کردم و اونم مثل قبلی...........جیمین تو باید خشمتو کنترل کنی!.......نفس عمیقی کشیدم و لیوان سوم رو با آرومی پر کردم و یکی دیگه برای ات.....شیشه ی اول تموم شده بود برای همین دومی رو باز کردم.....لیوانو جلوی ات گذاشتم و با دستم بهش اشاره کردم....
ات: نمیخوام
جیمین: چرا؟*کلافه. مس.ت *
رو به من نگاهی انداخت و......
ات: گفتم که من بنوشم خوابم میگیره
پوزخندی زدم و هیچی نگفتم....لیوان سومو آروم تر از دفعه های قبل میخوردم.................رفتم نزدیکتر و تو گوشش زمزمه کردم......
جیمین: من...*پوزخند*... چیکار میتونم بکنم....ها؟*م .ست*
بعد از این حرف هولم داد ولی زورش خیلی کم بود برای همین تکونی نخوردم........
جیمین:*خنده بلند*.....چرا هول میدی؟*گیج*.......میخوای ساکت بمونم؟.....
(نکته:جیمین اینجا کاملا م. سته و حرف و کاراش دست خودش نیست)
ات:---
جیمین: او...بله بله....فهمیدم.......(مکث)...... میگم میشه دستمو بگیری؟....
ات: نه نمیشه!
جیمین: زود باش.....زود باش دیگه دستمو بگیر....*خمار*
به آرومی دستمو گرفت...ولی اصلا نگام نمیکردـ...
جیمین: چقد گرمه*پوزخند*.......ات.....(مکث).....ب. وسم میکنی؟.....فقط یدونه.....باشه؟
توجهی نکرد و همینطور ساکت موند.....
جیمین: پس ب. وسم نمیکنی......
دستمو زیر چونش بردم و به سمت خودم کشیدیم.....ل. بام و نزدیکتر کردم و م.ک میزدم اما همراهی نمیکرد......عصبی هولم داد.....تا اونجایی که میدونستم رو گردنش حساسه......نزدیک گردنش شدم.....ما. رک گذاشتم.....تموم گردنش کبود شده بود......بازم توجهی بهم نمیکرد.....
جیمین: ات؟
ات:---
جیمین:*پوفی میکنه و سرشو از ات برمیگردونه*
لیوان چهارم رو هم پر کردم....دستمو هنوز گرفته بود.........
۱۱.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.