خون آشام من پارت ۱۴
~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*
پرش زمانی به فردا صبح
یونا ویو
صبح از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کار های لازمه رو کردم و رفتم پایین همه بیدار بودن😐
ا/ت: به یونا خانم تشریف فرمودن
آنا: میگم میخوایی برو تا شب بخواب
یونا: ا/ت انا(عصبی)
جیهوپ: یه شوگا کم بود شد دوتا شوگا
کوک : دقیقا یکی رو پیدا کردی مثل تو خیلی میخوابه
شوگا: بل بل پس چی فکر کردی
یونا: میگم مگه ساعت چنده؟
ا/ت : ۳
یونا: چییییی من رفتم
شوگا: کجا؟
یونا: چیزی نخوردما *رفت*
شوگا: کیوت* زیر لب*
ا/ت: راستی یه سوال اگه دوتا خون آشام عاشق یه نفر بشن چی میشه؟
تهیونگ: تا به حال همچنین اتفاقی..
یونا:*دهن پر* چرا افتاده بیام میگم
جین: اهوم
تهیونگ : این با اطلاعاتش مارو کشت از ما هم بیشتر درباره ی خون آشاما میدونه
ا/ت و آنا:🤣🤣🤣🤣
یونا: اومدم خوب
کوک: میگم یونا وقتی این داستان رو گفتی هرچی از خون آشاما میدونی رو بگو
یونا: باشه خوب ۲ تا خون آشام مرد بودن که عاشق یه دختر میشن اونم خون آشام بود دختره یکی از اون دوتا مرد رو انتخاب میکنه به خاطر اینکه اونم همون اتفاق وقتی اونو دید افتاد و اون یکی .....
کوک: اون یکی؟
یونا: مرد پودر شد رفت هوا چون واسه خون آشام ها عشق براشون خیلی مهمه و اگه شکست عشقی بخورن پودر میشن خلاصه بخوام بگم هر اتفاقی واسه عشقه خون آشام بیفته مثلا ولش کنه یا بم.یره البته خدانکنه پودر میشه
همه اعضا به جز شوگا و جین :چیییییی
کوک: خوب حالا هرچی از خون آشاما میدونی بگو
ا/ت و انا: الفراررررر *رفتن تو اتاق در و قفل کردن*
شوگا: باع چرا اینا اینطوری کردن؟
یونا: *لبخند شیطانی*
خوب بزارید بگم *هرچی میدونست گفت اینم بگم ۳ ساعت طول کشید*
کوک: وات د فاخخخخ چقدر اطلاعات نصفشم نمیدونستم
یونا: درسته چون به سنش نرسیدی مگه به بچه ۵ ساله میگن بچه از کجا اومده؟
کوک و جیمین و تهیونگ: اهممممم
*همه از خنده غش کردن*
تهیونگ: عه بسه دیگه چی میخواستم بگم اها یعنی من واقعا برای ازدواج با ا/ت باید.....
خمارییییییییییییییی
پرش زمانی به فردا صبح
یونا ویو
صبح از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کار های لازمه رو کردم و رفتم پایین همه بیدار بودن😐
ا/ت: به یونا خانم تشریف فرمودن
آنا: میگم میخوایی برو تا شب بخواب
یونا: ا/ت انا(عصبی)
جیهوپ: یه شوگا کم بود شد دوتا شوگا
کوک : دقیقا یکی رو پیدا کردی مثل تو خیلی میخوابه
شوگا: بل بل پس چی فکر کردی
یونا: میگم مگه ساعت چنده؟
ا/ت : ۳
یونا: چییییی من رفتم
شوگا: کجا؟
یونا: چیزی نخوردما *رفت*
شوگا: کیوت* زیر لب*
ا/ت: راستی یه سوال اگه دوتا خون آشام عاشق یه نفر بشن چی میشه؟
تهیونگ: تا به حال همچنین اتفاقی..
یونا:*دهن پر* چرا افتاده بیام میگم
جین: اهوم
تهیونگ : این با اطلاعاتش مارو کشت از ما هم بیشتر درباره ی خون آشاما میدونه
ا/ت و آنا:🤣🤣🤣🤣
یونا: اومدم خوب
کوک: میگم یونا وقتی این داستان رو گفتی هرچی از خون آشاما میدونی رو بگو
یونا: باشه خوب ۲ تا خون آشام مرد بودن که عاشق یه دختر میشن اونم خون آشام بود دختره یکی از اون دوتا مرد رو انتخاب میکنه به خاطر اینکه اونم همون اتفاق وقتی اونو دید افتاد و اون یکی .....
کوک: اون یکی؟
یونا: مرد پودر شد رفت هوا چون واسه خون آشام ها عشق براشون خیلی مهمه و اگه شکست عشقی بخورن پودر میشن خلاصه بخوام بگم هر اتفاقی واسه عشقه خون آشام بیفته مثلا ولش کنه یا بم.یره البته خدانکنه پودر میشه
همه اعضا به جز شوگا و جین :چیییییی
کوک: خوب حالا هرچی از خون آشاما میدونی بگو
ا/ت و انا: الفراررررر *رفتن تو اتاق در و قفل کردن*
شوگا: باع چرا اینا اینطوری کردن؟
یونا: *لبخند شیطانی*
خوب بزارید بگم *هرچی میدونست گفت اینم بگم ۳ ساعت طول کشید*
کوک: وات د فاخخخخ چقدر اطلاعات نصفشم نمیدونستم
یونا: درسته چون به سنش نرسیدی مگه به بچه ۵ ساله میگن بچه از کجا اومده؟
کوک و جیمین و تهیونگ: اهممممم
*همه از خنده غش کردن*
تهیونگ: عه بسه دیگه چی میخواستم بگم اها یعنی من واقعا برای ازدواج با ا/ت باید.....
خمارییییییییییییییی
۸.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.