Our withered rose
پارت ۱
جیمین:امشب مثل شب های دیگ گذشت وقتی که از سرکار برگشتم پدر ناتنیم بهم گفت تا این نصف شب zیز کی داشتیmداdی ها haرzه و کلی کتکم زد
دلم برای پدرم تنگ شده وقتی که ۴ سالم بود پدرم بر اثر تصادف مرد مادرم و مادرم انگار از این رو بع اون رو شد
تا وقتی که ۶ سالم بود با ی شکمه بالا اومده و مردی کع کنارش بود وارد خونه شد هفته های اول خوب بودیم تا اینکه یه شب بابام مست برگشت خونه مست که چع ارز کنم موaد مصرف کردع بود
اون شب خیلی مامانمو کتک زد و من نمیتونستم کاری کنم در اتاقم قفل بود و من نشسته بونم پشت در و گریه میکردم
وقتی مامانم درو باز کرد بدنش خونی بود و صورتش کبود و از وسط پاhاش خوn جاری بود منو گزاشت رو تخت و خودش هم از حال رفت وقتی صبح بلند شدم پدر ناتنیم مامانو بغل کردو از خونه برد وقتی که برگشتن خونه فهمیدم که خواهر کوچولوی ناتنیم مرده
وقتی که ۹ سالم بثد مامانم از بس که پدر ناتنیم کتکش زد از ناراحتی دق کرد و مرد از اون به بعد من شدم بازیچه و کیسه بوکس پدرم هروقت که اعصاب نداشت میومد منو میزد و هیچوقت یادم نمیره روز خاکسپاری مادرم انقدر با کمrبند بهمو زد که از حال رفتم
از وقتی که ۱۴ سالم بود کار میکردم که حداقل شبا گرسنه نخابم چون پدرم سر یه شرط بندی مسخره کلی بدهی بالا اورده و من باید جورشو بکشم البته مجبورم چون کی دلش میخاد که شب ها از درد خابش نبره
درسته پدرم یک الفا بود و من یک امگای شکننده
هر موقع که پول میگرفتم اون از من میگرفت و فقط کمی برای اینکه غذا بخورم و بتونم زنده بمونم تا کار کنم و پول بیارم براش
جیمین:امشب مثل شب های دیگ گذشت وقتی که از سرکار برگشتم پدر ناتنیم بهم گفت تا این نصف شب zیز کی داشتیmداdی ها haرzه و کلی کتکم زد
دلم برای پدرم تنگ شده وقتی که ۴ سالم بود پدرم بر اثر تصادف مرد مادرم و مادرم انگار از این رو بع اون رو شد
تا وقتی که ۶ سالم بود با ی شکمه بالا اومده و مردی کع کنارش بود وارد خونه شد هفته های اول خوب بودیم تا اینکه یه شب بابام مست برگشت خونه مست که چع ارز کنم موaد مصرف کردع بود
اون شب خیلی مامانمو کتک زد و من نمیتونستم کاری کنم در اتاقم قفل بود و من نشسته بونم پشت در و گریه میکردم
وقتی مامانم درو باز کرد بدنش خونی بود و صورتش کبود و از وسط پاhاش خوn جاری بود منو گزاشت رو تخت و خودش هم از حال رفت وقتی صبح بلند شدم پدر ناتنیم مامانو بغل کردو از خونه برد وقتی که برگشتن خونه فهمیدم که خواهر کوچولوی ناتنیم مرده
وقتی که ۹ سالم بثد مامانم از بس که پدر ناتنیم کتکش زد از ناراحتی دق کرد و مرد از اون به بعد من شدم بازیچه و کیسه بوکس پدرم هروقت که اعصاب نداشت میومد منو میزد و هیچوقت یادم نمیره روز خاکسپاری مادرم انقدر با کمrبند بهمو زد که از حال رفتم
از وقتی که ۱۴ سالم بود کار میکردم که حداقل شبا گرسنه نخابم چون پدرم سر یه شرط بندی مسخره کلی بدهی بالا اورده و من باید جورشو بکشم البته مجبورم چون کی دلش میخاد که شب ها از درد خابش نبره
درسته پدرم یک الفا بود و من یک امگای شکننده
هر موقع که پول میگرفتم اون از من میگرفت و فقط کمی برای اینکه غذا بخورم و بتونم زنده بمونم تا کار کنم و پول بیارم براش
۳.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.