مدرسه دوست داشتنی من پارت 8
دو روز بعد
+ وایییییییییییی بابا بابا بابا بدوووووووو دیرمممممم شدددددد اینو که گفتم سریع وسایل هامو برداشتم و سوار ماشین شدم هوففف اصلا اعصاب درستی نداشتم تو این چند روز اون وقت چرا؟ بخاطر آقای مغرور کلاس مون نمی دونم چه گیری داده به منننننن هرکاری که می کنم ازم ایراد میگره قطعا وقتی هم برسم قراره سرم غر بزنه واي حوصله ندارم به خدا دیگه ای سری جوابشو میدم
نامجون : مثل اینکه قرار نیست ای دختره بیاد نه؟
ووکی : هیونگ احساس نمی کنی که داری خیلی بهش گیر میدی دیگه؟
تهیونگ : راس میگه اون بیچاره تاحالا کار اشتباهی انجام نداده که انقد جلو بقیه ضایش کردی
یورا : یاااااااا کیم تهیونگ تو بهتره به مسائل گروه خودت برسی نه گروه دیگه
تهیونگ : خیلی خب باشه باشه
جونگ کوک: همه هستن؟؟؟؟؟؟؟
+ سلامممممممممممم ببخشیدددد دیر کردم یه خورده
نامجون : یه خورده؟؟؟ داریم حرکت می کنیما
+ هی تو چه مشکلی با من داری 🙄که هی پاچمو میگیری اول که دیر نرسیدم و به موقع رسیدم دوم به تو هیچ ربطی نداره که من کی بیام کی نیام
نامجون : ببخشید که همگروهی هستما و کارا باید رو نظم انجام شه
+من کاری نکردم تو خود درگیری داری مثل اینکه
نامجون :تو چی گفتیییی؟؟؟
استاد چا: هی شما ها چتونه چرا آدم نمیشید
نامجون و جه یون: استاد.......
استاد چا: حرف نباشه برید سوار شید
+ نگاه زیرنویس داری رو به نامجون دادم رفتم بالا آخر نشستم حتی اینجا هم باید گروهی بشینیم هوفففف
ووکی : هی خوبی جه یون
+ آرههه به لطف ایشون 🙄
ووکی: آخه چرا شما ها باهم کنار نمیاین هوففف
+ من کاری به این آقا ندارم ایشون هی پاچه میگیرن
نامجون : حد خودتو بدون هی هیچی بهت نمیگم
+ کی به کی میگه یه بار دیگه واسه من خطو نشون کشیدی خودت می دونی
استاد چا : اگه فقط فقط یه صدای دیگه ازتون بشنوم همینجا پیاده تون می کنم
+ بحثی دیگه بین مون نشد درواقع نمی تونست هم بشه
وقتی رسیدیم بوسان درواقع انگار رسیدیم به تخت من هوففف نفسسسس راحت می تونم تو شهر خود مون بکشم سرمو رو به آسمون دادم و نفس عمیقی کشیدم
+ وایییییییییییی بابا بابا بابا بدوووووووو دیرمممممم شدددددد اینو که گفتم سریع وسایل هامو برداشتم و سوار ماشین شدم هوففف اصلا اعصاب درستی نداشتم تو این چند روز اون وقت چرا؟ بخاطر آقای مغرور کلاس مون نمی دونم چه گیری داده به منننننن هرکاری که می کنم ازم ایراد میگره قطعا وقتی هم برسم قراره سرم غر بزنه واي حوصله ندارم به خدا دیگه ای سری جوابشو میدم
نامجون : مثل اینکه قرار نیست ای دختره بیاد نه؟
ووکی : هیونگ احساس نمی کنی که داری خیلی بهش گیر میدی دیگه؟
تهیونگ : راس میگه اون بیچاره تاحالا کار اشتباهی انجام نداده که انقد جلو بقیه ضایش کردی
یورا : یاااااااا کیم تهیونگ تو بهتره به مسائل گروه خودت برسی نه گروه دیگه
تهیونگ : خیلی خب باشه باشه
جونگ کوک: همه هستن؟؟؟؟؟؟؟
+ سلامممممممممممم ببخشیدددد دیر کردم یه خورده
نامجون : یه خورده؟؟؟ داریم حرکت می کنیما
+ هی تو چه مشکلی با من داری 🙄که هی پاچمو میگیری اول که دیر نرسیدم و به موقع رسیدم دوم به تو هیچ ربطی نداره که من کی بیام کی نیام
نامجون : ببخشید که همگروهی هستما و کارا باید رو نظم انجام شه
+من کاری نکردم تو خود درگیری داری مثل اینکه
نامجون :تو چی گفتیییی؟؟؟
استاد چا: هی شما ها چتونه چرا آدم نمیشید
نامجون و جه یون: استاد.......
استاد چا: حرف نباشه برید سوار شید
+ نگاه زیرنویس داری رو به نامجون دادم رفتم بالا آخر نشستم حتی اینجا هم باید گروهی بشینیم هوفففف
ووکی : هی خوبی جه یون
+ آرههه به لطف ایشون 🙄
ووکی: آخه چرا شما ها باهم کنار نمیاین هوففف
+ من کاری به این آقا ندارم ایشون هی پاچه میگیرن
نامجون : حد خودتو بدون هی هیچی بهت نمیگم
+ کی به کی میگه یه بار دیگه واسه من خطو نشون کشیدی خودت می دونی
استاد چا : اگه فقط فقط یه صدای دیگه ازتون بشنوم همینجا پیاده تون می کنم
+ بحثی دیگه بین مون نشد درواقع نمی تونست هم بشه
وقتی رسیدیم بوسان درواقع انگار رسیدیم به تخت من هوففف نفسسسس راحت می تونم تو شهر خود مون بکشم سرمو رو به آسمون دادم و نفس عمیقی کشیدم
۴۵.۶k
۰۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.