اگر می فهمیدی part 3
ا/ت : وقتی از کاخ بیرون اومدم همون آقایی که هم بهم زل میزد رو جلوی کاخ دیدم.
بهم گفت :
آ : آ/ت
ک:کوک
آ: چی کارم داری ؟
ک: من واقعا دلم می خواد باهات بیشتر آشنا بشم
آ : تو کی هستی که بخوای برای من آشنا بازی در بیاری ؟
ک: بهت نشون میدم ...
ا/ت : وقتی توی کافه داشتم قهوه درست میکردم دیدم رییس داره با اون آقاهه حرف میزد
اون استخدام شدددددددددددددد😭
۸:۰۰ شب
ا/ت : ماشینم خراب بود پس با تاکسی اومدم
در حال تاکسی گرفتن بودم که دیدم ماشینی شاسی بلند اومد دنده عقب و گفت خوشگله بپر بالا
گفتم که نمی خوام اما بعد دیگه هیچی یادم نمیاد...
بلند شدم دیدم تو ی اتاق زیبا و قشنگ بودم
ترسیده بودم اما بعد یکی در زد
اون آقاهه بود ...
اومد رو تخت نشسته و گفت اسمم جونگ کوک هست اما میتونی منو کوک صدا کنی
بلافاصله گفتم خفه شو اما به حرف زدن ادامه داد
گفت: منو واقعا یادت نمیاد دوست صمیمی که تو بچگی تو پارک مین کیم بازی میکردیم منم
فکر کن لطفاً ...
گریم گرفت ...
بهم گفت :
آ : آ/ت
ک:کوک
آ: چی کارم داری ؟
ک: من واقعا دلم می خواد باهات بیشتر آشنا بشم
آ : تو کی هستی که بخوای برای من آشنا بازی در بیاری ؟
ک: بهت نشون میدم ...
ا/ت : وقتی توی کافه داشتم قهوه درست میکردم دیدم رییس داره با اون آقاهه حرف میزد
اون استخدام شدددددددددددددد😭
۸:۰۰ شب
ا/ت : ماشینم خراب بود پس با تاکسی اومدم
در حال تاکسی گرفتن بودم که دیدم ماشینی شاسی بلند اومد دنده عقب و گفت خوشگله بپر بالا
گفتم که نمی خوام اما بعد دیگه هیچی یادم نمیاد...
بلند شدم دیدم تو ی اتاق زیبا و قشنگ بودم
ترسیده بودم اما بعد یکی در زد
اون آقاهه بود ...
اومد رو تخت نشسته و گفت اسمم جونگ کوک هست اما میتونی منو کوک صدا کنی
بلافاصله گفتم خفه شو اما به حرف زدن ادامه داد
گفت: منو واقعا یادت نمیاد دوست صمیمی که تو بچگی تو پارک مین کیم بازی میکردیم منم
فکر کن لطفاً ...
گریم گرفت ...
۵.۴k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.