برده ی رام نشدنی p12
"برده ی رام نشدنی"
پارت دوازده *
* فلش بک به کلوپ *
ویو کوک :
حس میکردم یکم باهام سرد شده انگار از یه چیزی عصبیه یا ناراحته نمیدونم موضوع چیه ولی الانم نمیخوام ازش بپرسم چون بنظر عصبی میاد.
* وارد کلوپ شدیم و تقریبا ۲ ساعت اونجا بودیم و من و اریکا تقریبا جفتمون م.ست بودیم ، و من واقعا دلم میخواست باهاش برقصم ولی خب اون عصبانیت هنوز توی چهرش بود ..*
-: اریکا...میخوام یه چیزی بت بگم
+: بله ارباب
-: پاشو میخوام باهات برقصم
+: چی؟ * نگام کرد*
-: یادت رفته..گفتم عادت ندارم یه حرف رو دوبار تکرار کنم
+: هوفف..خیل خب باشه
* بلندش کردم و رفتیم برقصیم*
ویو اریکا :
نمیخواستم باهاش برقصم ولی اون مجبورم کرد ، نمیخوام عصابشو بهم بریزم اونها کیو که بخواد میکشه و براش مهم نیست منم نمیخوام بدست اون کشته شم پس مجبورم به حرفاش گوش کنم
درست متوجه نمیشدم ولی حس میکردم اون از من م.ست تره .. کمرمو گرفت و هی منو به خودش بیشتر میچسبوند . سعی میکردم ازش فاصله بگیرم ولی شدنی نبود . دستای بزرگشو توی گودی کمرم حس کردم که داره نوازشم میکنه *
+: کوک..داری چیکار میکنی؟ * جدی*
-: هوممم قرار بود چی صدام کنی؟* صدای کلفت *
+: آیش ... ارباب داری چیکار میکنی؟
-: خوش ندارم جواب این سوالتو بدم ، سوال دیگه ای نیست؟* صدای کلفت و مردونه*
+: .........نه* آروم*
سر منو با دستاش به قفسه ی سینش چسبوند ، حس میکردم خیلی بهش نزدیکم طوری که نفس های داغش به گردنم میخورد و اون بوی ا.لکل رو به وضوح حس میکردم ..
کل بدنم توی دستاش بود و اون خیلی آروم با یه دست موهام و با یه دست پشت کمرم رو نوازش میکرد
-: اوممم...باید بریم وی آی پی من دیگه نمیتونم
+: چی؟ * عصبی *
* سریع از بغلش در اومدم *
+: داری چی میگی واسه خودت فک کردی منم مثل اون برده هاتم ارههه؟* داد*
-: صداتو بیار پایین دختر .. برات گرون تموم میشه* صدای کلفت و مردونه*
+: میخوای چیکار کنی ها؟ منو ببری کتکم بزنی؟ شلاقم بزنی؟ آرهه؟* داد *
-: آخخخ تو چرا انقدر رام نشدنی ای دختر * صدای کلفت *
* دستمو محکم گرفت و کشید و برد توی ماشین *
میدونم کوتاه نوشتم دفعه ی بعد جبران میکنم :)
لایک و کامنت یادتون نره:))
پارت دوازده *
* فلش بک به کلوپ *
ویو کوک :
حس میکردم یکم باهام سرد شده انگار از یه چیزی عصبیه یا ناراحته نمیدونم موضوع چیه ولی الانم نمیخوام ازش بپرسم چون بنظر عصبی میاد.
* وارد کلوپ شدیم و تقریبا ۲ ساعت اونجا بودیم و من و اریکا تقریبا جفتمون م.ست بودیم ، و من واقعا دلم میخواست باهاش برقصم ولی خب اون عصبانیت هنوز توی چهرش بود ..*
-: اریکا...میخوام یه چیزی بت بگم
+: بله ارباب
-: پاشو میخوام باهات برقصم
+: چی؟ * نگام کرد*
-: یادت رفته..گفتم عادت ندارم یه حرف رو دوبار تکرار کنم
+: هوفف..خیل خب باشه
* بلندش کردم و رفتیم برقصیم*
ویو اریکا :
نمیخواستم باهاش برقصم ولی اون مجبورم کرد ، نمیخوام عصابشو بهم بریزم اونها کیو که بخواد میکشه و براش مهم نیست منم نمیخوام بدست اون کشته شم پس مجبورم به حرفاش گوش کنم
درست متوجه نمیشدم ولی حس میکردم اون از من م.ست تره .. کمرمو گرفت و هی منو به خودش بیشتر میچسبوند . سعی میکردم ازش فاصله بگیرم ولی شدنی نبود . دستای بزرگشو توی گودی کمرم حس کردم که داره نوازشم میکنه *
+: کوک..داری چیکار میکنی؟ * جدی*
-: هوممم قرار بود چی صدام کنی؟* صدای کلفت *
+: آیش ... ارباب داری چیکار میکنی؟
-: خوش ندارم جواب این سوالتو بدم ، سوال دیگه ای نیست؟* صدای کلفت و مردونه*
+: .........نه* آروم*
سر منو با دستاش به قفسه ی سینش چسبوند ، حس میکردم خیلی بهش نزدیکم طوری که نفس های داغش به گردنم میخورد و اون بوی ا.لکل رو به وضوح حس میکردم ..
کل بدنم توی دستاش بود و اون خیلی آروم با یه دست موهام و با یه دست پشت کمرم رو نوازش میکرد
-: اوممم...باید بریم وی آی پی من دیگه نمیتونم
+: چی؟ * عصبی *
* سریع از بغلش در اومدم *
+: داری چی میگی واسه خودت فک کردی منم مثل اون برده هاتم ارههه؟* داد*
-: صداتو بیار پایین دختر .. برات گرون تموم میشه* صدای کلفت و مردونه*
+: میخوای چیکار کنی ها؟ منو ببری کتکم بزنی؟ شلاقم بزنی؟ آرهه؟* داد *
-: آخخخ تو چرا انقدر رام نشدنی ای دختر * صدای کلفت *
* دستمو محکم گرفت و کشید و برد توی ماشین *
میدونم کوتاه نوشتم دفعه ی بعد جبران میکنم :)
لایک و کامنت یادتون نره:))
۹.۵k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.