《کی عاشقت شدم》💜

پارت ۲۳





تقریبا ی هفته ای میشد که داشتیم می‌گشتیم تو این مدت هم حالو هوام عوض شد هم جیمین داشت دنبال برادرم می‌گشت
از جنگل برگشته بودیم و خونه تهیونگ رو مبل لم داده بودیم و جیمینم بالا تو اتاقش داشت کار انجام می‌داد

جیمین: عااااا ا.ت

آ.ت: جیمین خوبی چیزی شده

جیمین: عاااا خب نمیدونم چجوری بگم اما من تمام تلاشمو کردم

آ.ت: ینی چی درمورد چی حرف میزنی

جیمین: برادرت من نتوستم پیداش کنم

ته: آ.ت دفتر چه‌مامانت چیز دیگه ننوشته بود
آ.ت دفتر چه مامانشو ور داشت که بازش کردو همه صفحه هاشو تک تک نگاه کرد ولی صفحه ها خالی بودن

کوک: حتما یه چیز دیگه هم بوده ا.ت ی زره فک کن شاید ی چیزی یادت رفته باشه

ا.ت یزره فک کردو یدفه یچیزی یادش اومد

ا.ت: عاها خال خاله شبیه ستاره رو کتف سمت راست

جیمین: تا اینو گفت یه قطره از چشمم اوفتاد اون اون چی میگفت

کوک: خ خال خاله شبیه ستاره نه نه امکان نداره

همین جوری داشتن با خودشون حرف میزدن که یهو ....................................



اینم از پارت ۲۳ چون حمایتا خیلی کم بود منم کم گذاشتم بقیشم تو خماری بمونین لایکا امروز باید به هشتا برسه تا امشب پارت بعدی و بزارم و برادر ا.ت معلوم بشه و همین طور اتفاقایی که قراره براش بیوفته💜💙