فیک«دختر کوچولوی من» part 9
ات: نه خوبه
ته: ببین من ازت سوال نپرسیدم که بگی نه بعدشم من مَردم و از تو بزرگ ترم بدنم نسبت به تو قوی تره پس بیا کتمو بپوش تا سرما نخوری و فردا بتونی امتحانتو بدی…دوست نداری که نمرت نسبت به بقیه کم بشه مگه نه؟
ات: خیلی ممنونم ازت…چطور میتونی انقدر خوب باشی(بغض میکنه)
ته: چرا گریه میکنی….همین چند دقیقه پیش میخواستی ولم کنی بری مگه نه؟
ات: نه (میخنده)
ته: گریه نکن بیا بریم تا بیشتر از این خیس نشدی
ات: باشه بریم
ته: ا/ت میدونم تو زندگیت خیلی ضربه خوردی ولی ازین به بعد منو به عنوان دوست،برادر بزرگ تر،اصلا بزرگترت یا هرچیزی که دوست داری میتونی تصور کنی اگر اتفاقی برات بیوفته باید ازین یه بعد به من بگی باشه؟
ات: اوهوم…باشه
فردا صبح :
ات ویو
ساعت ۸ از خواب بیدار شدم باید ۹ مدرسه میبودم صورتمو شستم و با لوازم ارایشیایی که دیروز خریده بودم یکم ارایش کردم زیاد بلد نبودم برای همین شلوغش نکردم بعدش لباس فرممو با همون جکت بیسبالی هلو کیتی پوشیدم راستش قصد نداشتم لباسمو به رخ بقیه بکشم ولی خب اون دختره همیشه اذیتم میکرد اشکالی نداره یکم اذیتش کنم کفشای دیور صورتیمو پوشیدم (عکساشونو قبلا گذاشتم)و فقط یکم پایین موهام حالت دادم(عکس مدل موشو میزارم) تقریبا ساعت ۸:۴۰ بود کوله ی جدیدمو انداختم و رفتم که صبحانه بخورم و دیدم که تهیونگ قبل از من نشسته
ات: صبح بخیررر
ته:(غذا میپره تو گلوش)
ته: خوشگل شدی
ات: مرسی
ته: موهاتو نمیبندی؟
ات: نه مگه اینجوری بده؟
ته: نه بد نیست گفتم شاید تو طول روز اذیتت کنه اخه موهات خیلی بلنده (عر💀)
ات: کوتاهشون کنم؟
ته: نههههه
ات: باشه بابا من که چیزی نگفتم
ته: اخه موهای بلند خیلی قشنگه بخاطر همین گفتم(سرخ شده)
ات: اها پس باشه
چند دقیقه بعد:
ات: من دیگه باید برم
ته: موفق باشی امتحانتو خوب بده(با لبخند)
ات: باشه حتماااا فعلا
ته: میبینمت
ات: منم
ات ویو
رفتم سمت در دیدم ته جون بیرون منتظره
ات: وایییی ترسیدم (میزنه رو شونه ته جون)
ته جون: چرا میزنییییی باید برسونمت مدرسه
ات: خودم میرم همینجاس
ته جون: منم عاشق چشم و ابروت نیستم که تا مدرسه باهات بیام تهیونگ گفته باید تا دم مدرسه باهات بیام
ات: باشه بابا
ته جون: امروز چه درسایی داری؟
ات: ریاضی که البته امتحانشو دارم و ادبیات و ورزش واییییی ورزش لباس ورزشمو نیاوردمممم بدوو
ته جون: خوبه پرسیدم تو برو دیرت میشه من برات میارم لباستو
ات: باشه
ته: ببین من ازت سوال نپرسیدم که بگی نه بعدشم من مَردم و از تو بزرگ ترم بدنم نسبت به تو قوی تره پس بیا کتمو بپوش تا سرما نخوری و فردا بتونی امتحانتو بدی…دوست نداری که نمرت نسبت به بقیه کم بشه مگه نه؟
ات: خیلی ممنونم ازت…چطور میتونی انقدر خوب باشی(بغض میکنه)
ته: چرا گریه میکنی….همین چند دقیقه پیش میخواستی ولم کنی بری مگه نه؟
ات: نه (میخنده)
ته: گریه نکن بیا بریم تا بیشتر از این خیس نشدی
ات: باشه بریم
ته: ا/ت میدونم تو زندگیت خیلی ضربه خوردی ولی ازین به بعد منو به عنوان دوست،برادر بزرگ تر،اصلا بزرگترت یا هرچیزی که دوست داری میتونی تصور کنی اگر اتفاقی برات بیوفته باید ازین یه بعد به من بگی باشه؟
ات: اوهوم…باشه
فردا صبح :
ات ویو
ساعت ۸ از خواب بیدار شدم باید ۹ مدرسه میبودم صورتمو شستم و با لوازم ارایشیایی که دیروز خریده بودم یکم ارایش کردم زیاد بلد نبودم برای همین شلوغش نکردم بعدش لباس فرممو با همون جکت بیسبالی هلو کیتی پوشیدم راستش قصد نداشتم لباسمو به رخ بقیه بکشم ولی خب اون دختره همیشه اذیتم میکرد اشکالی نداره یکم اذیتش کنم کفشای دیور صورتیمو پوشیدم (عکساشونو قبلا گذاشتم)و فقط یکم پایین موهام حالت دادم(عکس مدل موشو میزارم) تقریبا ساعت ۸:۴۰ بود کوله ی جدیدمو انداختم و رفتم که صبحانه بخورم و دیدم که تهیونگ قبل از من نشسته
ات: صبح بخیررر
ته:(غذا میپره تو گلوش)
ته: خوشگل شدی
ات: مرسی
ته: موهاتو نمیبندی؟
ات: نه مگه اینجوری بده؟
ته: نه بد نیست گفتم شاید تو طول روز اذیتت کنه اخه موهات خیلی بلنده (عر💀)
ات: کوتاهشون کنم؟
ته: نههههه
ات: باشه بابا من که چیزی نگفتم
ته: اخه موهای بلند خیلی قشنگه بخاطر همین گفتم(سرخ شده)
ات: اها پس باشه
چند دقیقه بعد:
ات: من دیگه باید برم
ته: موفق باشی امتحانتو خوب بده(با لبخند)
ات: باشه حتماااا فعلا
ته: میبینمت
ات: منم
ات ویو
رفتم سمت در دیدم ته جون بیرون منتظره
ات: وایییی ترسیدم (میزنه رو شونه ته جون)
ته جون: چرا میزنییییی باید برسونمت مدرسه
ات: خودم میرم همینجاس
ته جون: منم عاشق چشم و ابروت نیستم که تا مدرسه باهات بیام تهیونگ گفته باید تا دم مدرسه باهات بیام
ات: باشه بابا
ته جون: امروز چه درسایی داری؟
ات: ریاضی که البته امتحانشو دارم و ادبیات و ورزش واییییی ورزش لباس ورزشمو نیاوردمممم بدوو
ته جون: خوبه پرسیدم تو برو دیرت میشه من برات میارم لباستو
ات: باشه
۱۵.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.