☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_¹⁰ঔৣ͡ ͜
ات: زود
سوهو: باشه دارم میرم دیگه
ات: باشه
سوهو رفت و برام آدم آورد همشون و بستم به صندلی
ات: عوضی یااااا(داد)
و اولیشو کشتم کلی چاقو زدمش بعدشم با تفنگ زدمش و پشت سره هم همینطور میزدم
جونگکوک ویو
تهیونگ: الان می خوای چیکار کنی
جونگکوک: نمی دونم اممم.... میرم میگم نمی خوام ازدواج کنم
شوگا: مگه نگفتی
جونگکوک: چرا
جیهوپ: و بهت گفتن ازدواج میکنید
جونگکوک:میدونممم خب دوباره میگم
جین: نمی تونی چون همه کارا انجام شده ما رو هم دعوت کن
شوگا: راست میگه
جونگکوک: یاااااا
تهیونگ: برو خونه فردا باید بری خرید
جونگکوک: نمی خوام ازدواج کنمممممم
جین: باید کنی
جونگکوک: یااا جین هیونگ تو خودت ازدواج کنی
جین: عهههه من دیگه سنی ازم گذشته
جونگکوک: ایششش من رفتم
شوگا: بروووو
جونگکوک: بای
جین و شوگا و تهیونگ و جیهوپ: باییی
رفتم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت خونه هنوز عصبانی بودم ولی رفتم خونه رفتم داخل درو باز کردم کسی نبود رفتم تو و چیزام و پرت کردم رو مبل و لم دادم هعییی زندگی که ات همون موقع اومد و نگام میکرد
جونگکوک: چیه خوشگل ندیدی
ات: نه گاو ندیدم
جونگکوک: گگگگگ
ات: احمق
جونگکوک: خودتی
ات: تویی
جونگکوک: تویی
ات: خودتی
جونگکوک: ایششش ولم کن حوصلتو ندارم
ات: فکر کردی من حوصلتو دارم
جونگکوک: نخیرم
ات: آیششششش ببین.....
جونگکوک: ببین چی ها مگه چی بهت کفتم ای بابا گیر کی افتادیم ولم کن
ات: چی گفتی(داد)
+یا خدا کی بود
جونگکوک: همون چیزی که شینیدی
ات: میکشمتتتتتت(داد)
جونگکوک: بیا جلو ایشش... برو می خوام بخوابم فردا کار دارم
ات: واقعا باور کردی ازدواج میکنیم می خوایم فردا بریم خرید
جونگکوک: من کی اینو گفتم باید برم دور باند
ات: آ.. آها(ضایع شده)
جونگکوک: بای
☆͜͡part_¹⁰ঔৣ͡ ͜
ات: زود
سوهو: باشه دارم میرم دیگه
ات: باشه
سوهو رفت و برام آدم آورد همشون و بستم به صندلی
ات: عوضی یااااا(داد)
و اولیشو کشتم کلی چاقو زدمش بعدشم با تفنگ زدمش و پشت سره هم همینطور میزدم
جونگکوک ویو
تهیونگ: الان می خوای چیکار کنی
جونگکوک: نمی دونم اممم.... میرم میگم نمی خوام ازدواج کنم
شوگا: مگه نگفتی
جونگکوک: چرا
جیهوپ: و بهت گفتن ازدواج میکنید
جونگکوک:میدونممم خب دوباره میگم
جین: نمی تونی چون همه کارا انجام شده ما رو هم دعوت کن
شوگا: راست میگه
جونگکوک: یاااااا
تهیونگ: برو خونه فردا باید بری خرید
جونگکوک: نمی خوام ازدواج کنمممممم
جین: باید کنی
جونگکوک: یااا جین هیونگ تو خودت ازدواج کنی
جین: عهههه من دیگه سنی ازم گذشته
جونگکوک: ایششش من رفتم
شوگا: بروووو
جونگکوک: بای
جین و شوگا و تهیونگ و جیهوپ: باییی
رفتم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت خونه هنوز عصبانی بودم ولی رفتم خونه رفتم داخل درو باز کردم کسی نبود رفتم تو و چیزام و پرت کردم رو مبل و لم دادم هعییی زندگی که ات همون موقع اومد و نگام میکرد
جونگکوک: چیه خوشگل ندیدی
ات: نه گاو ندیدم
جونگکوک: گگگگگ
ات: احمق
جونگکوک: خودتی
ات: تویی
جونگکوک: تویی
ات: خودتی
جونگکوک: ایششش ولم کن حوصلتو ندارم
ات: فکر کردی من حوصلتو دارم
جونگکوک: نخیرم
ات: آیششششش ببین.....
جونگکوک: ببین چی ها مگه چی بهت کفتم ای بابا گیر کی افتادیم ولم کن
ات: چی گفتی(داد)
+یا خدا کی بود
جونگکوک: همون چیزی که شینیدی
ات: میکشمتتتتتت(داد)
جونگکوک: بیا جلو ایشش... برو می خوام بخوابم فردا کار دارم
ات: واقعا باور کردی ازدواج میکنیم می خوایم فردا بریم خرید
جونگکوک: من کی اینو گفتم باید برم دور باند
ات: آ.. آها(ضایع شده)
جونگکوک: بای
۹.۲k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.