برای منی که یک عمر نویسنده ی بی واژه بودم در آغوشِ تو، می
برای منی که یک عمر نویسندهی بیواژه بودم در آغوشِ تو، میان بوسههایت و درست هنگامی که نوازشـم میکردی، کلمـات جاری میشدند.
آن شب از زیبایی چشمهایت قامـت ماه خمیده بود و من اگر عاشقت نمیشدم به خودم ظلم میکردم.
در کوچهی ما اَبرها سایه انداخته و انتظارت را میکشند، پاییز که رسید با بقچهای از پرتقال پیشم بازگرد.
آن شب از زیبایی چشمهایت قامـت ماه خمیده بود و من اگر عاشقت نمیشدم به خودم ظلم میکردم.
در کوچهی ما اَبرها سایه انداخته و انتظارت را میکشند، پاییز که رسید با بقچهای از پرتقال پیشم بازگرد.
۹۴۵
۲۶ آذر ۱۴۰۳