پارت ۷
هستی :یهو چشمام رو باز کردم دیدم دست و پام بستس و عرفان داره بهم نگاه میکنه اشغال چی کار میکنی با من
عرفان:یک چک بهش زدم وگفتم صداتو روی من بلند نکن مگه از ارسلان بچه نمیخواستی ؟حالا من کار ارسلان رو براش راحت کردم بعد از دست بستش گرفتم کشوندمش سمت در
هستی :چی کار میکنی عرفان تورو خدا من یک گوهی خوردم عرفان خواهش میکنم که یهو از دستم گرفت برد سمت ماشین منو گذاشت تو ماشین روی دهنم رو با چسب بست
عرفان : گذاشتمش توی ماشین دهنش رو بستم بردم سمت خونه ی خودم رسیدیم خونه رفیتم بالا پرتش کردم توی حموم دهنش رو باز کردم و سرش داد زدم چرا این کار رو کردی عوضی زدم زمین دستش رو به شیر دوش بستم و آب داغ رو باز کردم تا صدای ناله هاش به گوشم خورد به خودم اومدم ولی با کاری که اون با من کرد گذاشتم ناله کنه
هستی :آب داغ رو روم باز کرد داشتم جیغ میزدم اما انگار براش مهم نبود رفت بیرو در رو هم محکم بست بعد چند دقیقه دیگه جیغ نزدم در حالی که آب داشت داغ تر و داغ تر میشود چند ثانیه بعد از ساکت شودن من اومد تو انگار منتظر بود ساکت بشم دستم رو باز کرد بهم گفت
عرفان:اومدم سرش داد بزنم که گفت
هستی :عرفان توروخدا هر کاری بگی میکنم فقط کاری باهام نداشته باش
عرفان :دلم براش سوخت نمیدونم چرا اما نمیتونستم ببخشمش و بهش گفتم الان زنگ میزنی مامانت میگی کاری برام پیش اومده چند ماه نیستم و از این به بعد میشی کلفت این خونه تا بچت به دنیا بیاد اون وقت یک کاری باهات میکنم از این به بعد عرفان نداریم صدام میکنی آقا و اینکه حتی دوره ی حامله گیت هم باید کار کنی فهمیدی (با داد )
هستی :با تعجب به حرفاش گوش دادم اینطوری که بدبخت شدم ولی گفتم چشم و سرم رو انداختم پایین و بهم گفت
عرفان :آفرین اسکل حالا گمشو برو خونه رو تمیز کن و پرتش کردم سمت آشپز خونه
هستی :پرتم کرد سمت آشپز خونه افتادم زمین و با پار از روم رد شد و هم گفت یالا از ظرفا شروع کن اشک تو چشمام جمع شد ولی شروع کردم به کار کردن
ادامه دارد........💜
عرفان:یک چک بهش زدم وگفتم صداتو روی من بلند نکن مگه از ارسلان بچه نمیخواستی ؟حالا من کار ارسلان رو براش راحت کردم بعد از دست بستش گرفتم کشوندمش سمت در
هستی :چی کار میکنی عرفان تورو خدا من یک گوهی خوردم عرفان خواهش میکنم که یهو از دستم گرفت برد سمت ماشین منو گذاشت تو ماشین روی دهنم رو با چسب بست
عرفان : گذاشتمش توی ماشین دهنش رو بستم بردم سمت خونه ی خودم رسیدیم خونه رفیتم بالا پرتش کردم توی حموم دهنش رو باز کردم و سرش داد زدم چرا این کار رو کردی عوضی زدم زمین دستش رو به شیر دوش بستم و آب داغ رو باز کردم تا صدای ناله هاش به گوشم خورد به خودم اومدم ولی با کاری که اون با من کرد گذاشتم ناله کنه
هستی :آب داغ رو روم باز کرد داشتم جیغ میزدم اما انگار براش مهم نبود رفت بیرو در رو هم محکم بست بعد چند دقیقه دیگه جیغ نزدم در حالی که آب داشت داغ تر و داغ تر میشود چند ثانیه بعد از ساکت شودن من اومد تو انگار منتظر بود ساکت بشم دستم رو باز کرد بهم گفت
عرفان:اومدم سرش داد بزنم که گفت
هستی :عرفان توروخدا هر کاری بگی میکنم فقط کاری باهام نداشته باش
عرفان :دلم براش سوخت نمیدونم چرا اما نمیتونستم ببخشمش و بهش گفتم الان زنگ میزنی مامانت میگی کاری برام پیش اومده چند ماه نیستم و از این به بعد میشی کلفت این خونه تا بچت به دنیا بیاد اون وقت یک کاری باهات میکنم از این به بعد عرفان نداریم صدام میکنی آقا و اینکه حتی دوره ی حامله گیت هم باید کار کنی فهمیدی (با داد )
هستی :با تعجب به حرفاش گوش دادم اینطوری که بدبخت شدم ولی گفتم چشم و سرم رو انداختم پایین و بهم گفت
عرفان :آفرین اسکل حالا گمشو برو خونه رو تمیز کن و پرتش کردم سمت آشپز خونه
هستی :پرتم کرد سمت آشپز خونه افتادم زمین و با پار از روم رد شد و هم گفت یالا از ظرفا شروع کن اشک تو چشمام جمع شد ولی شروع کردم به کار کردن
ادامه دارد........💜
۶.۶k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.