عشق نافرجام
پارت۴
ات:میخوای بدونی چی شده باشه بهت میگم دارم میمیرم همین دارم میمیرم آقای مین یونگی(داد و بغض)
شوگا:چی(هنگ)
شوگا:چی میگی ات
ات:یه حرف دوبار نمیزنم
شوگا:ات بهت میگم درست توضیح بده
ات:(نفس عمیق)تومور دارم و سه ماه دیگه حداقل میمیرم فکر کنم گفتی اگه من. نباشم حالت خوب میشه فکر کنم از ته دل گفتی
شوگا:چی چی میگی ات لطفا بگو دروغ میگی بگو الکی
ات:متاسفم
شوگا:سوار شو
ات:خودم میام
شوگا:میگم سوار شو (عربده)
ویو ات
سوار شدم که شوگا با آخرین سرعتش داشت میرفت
ات:شوگا شوگا آروم برو
شوگا:ساکت شو
ساکت شدم و شوگا همونجوری میرفت یعنی آنقدر براش مهم بودم همینجوری میرفت که جلوی بیمارستان وایستاد
شوگا:پیاده شو
پیاده شدم دستمو گرفت و کشید دنباله خودش
ات:شوگا کجا میری
شوگا:پیش دکتر
ات:شوگا(دستشو کشید)امیدی نیست
شوگا:چرا چرا ات اینجوری میکنی باشه تو میمیری فقط بزار با گوشهای خودم بشنوم
دوباره دستم گرفت و کشید
پیش دکتر
ویو شوگا
دکتر :خوب آقای مین همسر شما مبتلا به تومور مرحله چهار
شوگا:چقدر دیگه وقت داره
دکتر:به همسرتون گفتم سه ماه دیگه بیشتر نمونده
شوگا:آقای دکتر لطفاً لطفا یه راهی برای نجاتش بهم بگین لطفا (گریه)
دکتر:راه نجاتی نیست ولی میتونین با شیمی درمانی فقط زمان مرگ عقب بندازین
شوگا :نه لطفا نگو زمان مرگ ات من هنوز زندگی میکنه لطفا
دکتر:متاسفم
با حال خراب اومدم بیرون که کارای صبح ات گریه های دیشب اومد جلوی چشمم من احمق بهش گفتم تو این سه ماه فقط منتظر مرگم میمونم چجوری نفهمیدم رفتم پیشش روی صندلی نشسته بود که وقتی منو دید بلند شد سریع رفتم بغلش کردم
شوگا:....
ات:میخوای بدونی چی شده باشه بهت میگم دارم میمیرم همین دارم میمیرم آقای مین یونگی(داد و بغض)
شوگا:چی(هنگ)
شوگا:چی میگی ات
ات:یه حرف دوبار نمیزنم
شوگا:ات بهت میگم درست توضیح بده
ات:(نفس عمیق)تومور دارم و سه ماه دیگه حداقل میمیرم فکر کنم گفتی اگه من. نباشم حالت خوب میشه فکر کنم از ته دل گفتی
شوگا:چی چی میگی ات لطفا بگو دروغ میگی بگو الکی
ات:متاسفم
شوگا:سوار شو
ات:خودم میام
شوگا:میگم سوار شو (عربده)
ویو ات
سوار شدم که شوگا با آخرین سرعتش داشت میرفت
ات:شوگا شوگا آروم برو
شوگا:ساکت شو
ساکت شدم و شوگا همونجوری میرفت یعنی آنقدر براش مهم بودم همینجوری میرفت که جلوی بیمارستان وایستاد
شوگا:پیاده شو
پیاده شدم دستمو گرفت و کشید دنباله خودش
ات:شوگا کجا میری
شوگا:پیش دکتر
ات:شوگا(دستشو کشید)امیدی نیست
شوگا:چرا چرا ات اینجوری میکنی باشه تو میمیری فقط بزار با گوشهای خودم بشنوم
دوباره دستم گرفت و کشید
پیش دکتر
ویو شوگا
دکتر :خوب آقای مین همسر شما مبتلا به تومور مرحله چهار
شوگا:چقدر دیگه وقت داره
دکتر:به همسرتون گفتم سه ماه دیگه بیشتر نمونده
شوگا:آقای دکتر لطفاً لطفا یه راهی برای نجاتش بهم بگین لطفا (گریه)
دکتر:راه نجاتی نیست ولی میتونین با شیمی درمانی فقط زمان مرگ عقب بندازین
شوگا :نه لطفا نگو زمان مرگ ات من هنوز زندگی میکنه لطفا
دکتر:متاسفم
با حال خراب اومدم بیرون که کارای صبح ات گریه های دیشب اومد جلوی چشمم من احمق بهش گفتم تو این سه ماه فقط منتظر مرگم میمونم چجوری نفهمیدم رفتم پیشش روی صندلی نشسته بود که وقتی منو دید بلند شد سریع رفتم بغلش کردم
شوگا:....
۵.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.