فیک جیمین دوبال عجیب
فیک جیمین دوبال عجیب
(پارت۲۲)
از زبان جیمین
نشسته بودم ات روی پام خواب بود گوشی ات زنگ خورد جواب دادم ارو بود گفت جیمین برای چی نا پدری ات رو زدی بهش گفتم که چیکار کرده گفت سریع میاد خونه من چند دقیقه بعد مامان ات زنگ زد جواب دادم گفت چرا دوروغ میگی برای چی شوهرمو میزنی اون ات عوضی هم از اول با ناپدریش خوب نبود داره تحمت میزنه به مامان ات گفتم اگه ادامه بدی جونتو تضمین نمیکنم اعصابم خورد بود ارو اومد ات خواب بود وضعیت ات رودید خیلی نارحت بود ات بیدارشد بازم چیزی نگفت و سکوت کرد فقط به سقف نگاه میکرد هرچی بهش میگفتیم هیچ حرکتی نمیکرد ارو گفت من میرم خونه و حساب اون عوضی هارو میرسم شب بود به ات گفتم سکوت نکن بازم سکوت کرد گفتم من بلدم چطوری سکوت تورو بشکنم براید استایل بغلش کردم رفتم سوار ماشین شدیم رفتیم شرکت بزور بردمش پشت بوم شهر زیر پامون بود بالامو باز کردم یه باد خورد به صورت ات موهاش بامواج باد تکون خورد ات رو بغل کردم و شروع کردم به بال زدن و پرواز کردیم ات دورو ورشو نگاه میکردم گفتم هنوز نمیخوای حرف بزنی باز خودشو زد به اون راه دستامو شل کردم ات با تعجب بهم نگاه کرد ولی حرفی نزد گفتم نظرت عوض نشد وای هیچی نگفت ولش کردم که جیغ کشید گفت جیمین باشه تو بردی رفتم درحال افتادن گرفتمش محکم بغلش کردم اعصبی بود گفت همین الان ولم کن گفتم باشه گفت نه نه بزارم زمین داد میزد منو بزار زمین رفتیم روی پشته بوم نشستیم ماشین هایی که فقط نورشون معلوم بود رو نگاه میکردیم گفتم ات خودتو خالی کن
(پارت۲۲)
از زبان جیمین
نشسته بودم ات روی پام خواب بود گوشی ات زنگ خورد جواب دادم ارو بود گفت جیمین برای چی نا پدری ات رو زدی بهش گفتم که چیکار کرده گفت سریع میاد خونه من چند دقیقه بعد مامان ات زنگ زد جواب دادم گفت چرا دوروغ میگی برای چی شوهرمو میزنی اون ات عوضی هم از اول با ناپدریش خوب نبود داره تحمت میزنه به مامان ات گفتم اگه ادامه بدی جونتو تضمین نمیکنم اعصابم خورد بود ارو اومد ات خواب بود وضعیت ات رودید خیلی نارحت بود ات بیدارشد بازم چیزی نگفت و سکوت کرد فقط به سقف نگاه میکرد هرچی بهش میگفتیم هیچ حرکتی نمیکرد ارو گفت من میرم خونه و حساب اون عوضی هارو میرسم شب بود به ات گفتم سکوت نکن بازم سکوت کرد گفتم من بلدم چطوری سکوت تورو بشکنم براید استایل بغلش کردم رفتم سوار ماشین شدیم رفتیم شرکت بزور بردمش پشت بوم شهر زیر پامون بود بالامو باز کردم یه باد خورد به صورت ات موهاش بامواج باد تکون خورد ات رو بغل کردم و شروع کردم به بال زدن و پرواز کردیم ات دورو ورشو نگاه میکردم گفتم هنوز نمیخوای حرف بزنی باز خودشو زد به اون راه دستامو شل کردم ات با تعجب بهم نگاه کرد ولی حرفی نزد گفتم نظرت عوض نشد وای هیچی نگفت ولش کردم که جیغ کشید گفت جیمین باشه تو بردی رفتم درحال افتادن گرفتمش محکم بغلش کردم اعصبی بود گفت همین الان ولم کن گفتم باشه گفت نه نه بزارم زمین داد میزد منو بزار زمین رفتیم روی پشته بوم نشستیم ماشین هایی که فقط نورشون معلوم بود رو نگاه میکردیم گفتم ات خودتو خالی کن
۵.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.