فیک جین قلعه سیاه
فیکجین قلعه سیاه
(پارت ۳۹ )
از زبان ات
گفتم منظورت چیه گفت بونا زیر پامونه به خاک تازه کنده شده دقت کردم اشک توی چشمام جمع شد سریع خم شدم و خاکو کندم بادستام هی میکنم جین و بقیه هم داشتن میکندن از دستم هی خون میمومد ولی تسلیم نمیشدم از جام بلند شدم تفنگمو گذاشتم روی پیشونیش گفتم بالاخره بونا مرده هرکاری بکنم اون دیگه بین ما نیست جین بلند شد و بهمون خیره بود
از زبان جین
مگه ات این پسرو دوست نداره پس چرا باهم در افتادن گفتم ات بونا کجاست چه بلایی سرش اومده بهم نگاه کردو اشک از جفت چشمش ریخت
دو روز بعد تولد
از زبان جین
چشمام باز کردم توی بیمارستان بودم شونه سمت راستم درد میکرد وقتی خاطرات روز تولد رو به یاد میارم اثلان باصحنه خوبی روبه رو نمیشم تا جایی که یادم میاد ات به اون مرد شلیککرد و مرد محافظاش به یوری بونا و ات شلیککردن اخرین شلیک به من کردن سریع از روی تخت بلند شدم و پرستار اومد جلومو گرفت گفتم ات و بقیه کجان بهم نگاه کرد گفت شما زخمتون تازت بخیه هاتون باز میشه گفتم من خودم دکترم خودم میدونم چه بلایی سرم میاد یهو مامانم اومد گفتم مامان ات کجاست گفت پسرم ات و یوری مردن بونا توی کماست اثلان گوشام همکاری نمیکردن برای کلمه مرگ ات توی چشمام اشک حلقه زد و دویدم
(پارت ۳۹ )
از زبان ات
گفتم منظورت چیه گفت بونا زیر پامونه به خاک تازه کنده شده دقت کردم اشک توی چشمام جمع شد سریع خم شدم و خاکو کندم بادستام هی میکنم جین و بقیه هم داشتن میکندن از دستم هی خون میمومد ولی تسلیم نمیشدم از جام بلند شدم تفنگمو گذاشتم روی پیشونیش گفتم بالاخره بونا مرده هرکاری بکنم اون دیگه بین ما نیست جین بلند شد و بهمون خیره بود
از زبان جین
مگه ات این پسرو دوست نداره پس چرا باهم در افتادن گفتم ات بونا کجاست چه بلایی سرش اومده بهم نگاه کردو اشک از جفت چشمش ریخت
دو روز بعد تولد
از زبان جین
چشمام باز کردم توی بیمارستان بودم شونه سمت راستم درد میکرد وقتی خاطرات روز تولد رو به یاد میارم اثلان باصحنه خوبی روبه رو نمیشم تا جایی که یادم میاد ات به اون مرد شلیککرد و مرد محافظاش به یوری بونا و ات شلیککردن اخرین شلیک به من کردن سریع از روی تخت بلند شدم و پرستار اومد جلومو گرفت گفتم ات و بقیه کجان بهم نگاه کرد گفت شما زخمتون تازت بخیه هاتون باز میشه گفتم من خودم دکترم خودم میدونم چه بلایی سرم میاد یهو مامانم اومد گفتم مامان ات کجاست گفت پسرم ات و یوری مردن بونا توی کماست اثلان گوشام همکاری نمیکردن برای کلمه مرگ ات توی چشمام اشک حلقه زد و دویدم
۴.۲k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.