"𝔀𝓱𝓸 𝓲𝓼 𝓶𝔂 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 𝔀𝓪𝓽𝓲𝓷𝓰 𝓯𝓸𝓻?"
"𝔀𝓱𝓸 𝓲𝓼 𝓶𝔂 𝓱𝓮𝓪𝓻𝓽 𝔀𝓪𝓽𝓲𝓷𝓰 𝓯𝓸𝓻?"
قلب من منتظر کیه؟
پارت2
پدر ا.ت:میدونم...میدونم...اما من یه گند خیلی بزرگ زدم که نمیشه جمعش کرد..و حالا آقای جئون ته وونگ اومده از شرایط سو استفاده کرده و گفته چون همسر پسرش نمیتونه باردار بشه میخواد یه همسر دیگه برای پسرش بگیره و گفته که دختر مارو میخواد..
مادر ا.ت:یعنی میخوای همینجوری دستی دستی زندگی دخترتو خراب کنی؟!دخترت فقط ۲۰ سالشه میفهمی؟!!
پدر ا.ت با عصبانیت گفت:اههه زنیکه عوضی خودم میدونم اما یکی از قتل های آقای جئون لو رفته،اونم به خاطر حواس پرتی من،میفهمی یعنی چی؟!!میفهمی چقدر خوش شانسیم که الان داریم نفس میکشیم؟
همین که گفته دخترت با پسرم ازدواج کنه خودش یه لطف بزرگه!
*مادر ا.ت فقط با شوک نگاهش میکرد*
پدر ا.ت: بعدشم..جیمین یه آشپز معمولیه،اما جئون جونگکوک توی قصری زندگی میکنه که حتی تصورش هم نمیتونی بکنی!قطعا با جونگکوک خیلی خوشبخت تر میشه تا با جیمین..(خبر نداری ای پدر که جیمینم مافیاس😔😂)
مادر ا.ت: و...ولی..
پدر ا.ت:دیگه تموم شد و رفت..حرف نباشه..
از زبان ا.ت:
دست و پاهام شل شد،یعنی درست شنیدم؟؟
نه،نه،امکان نداره..بابای من..اینطوری نبود...
دیگه کاری نکردم لنگان رفتم لباسامو پوشیدم یکمم آرایش کردم بعد رفتم سر قرار با جیمین ولی همش تو فکر بودم جیمینم تعجب کرده بود و میپرسید چیشده اما میگفتم چیزی نیست،وقتی جیمین منو رسوند وارد خونه شدم همش تو فکر حرفای بابام بودم که یهو بابام جلوم ظاهر شد
ا.ت:س..سلام بابا
پدر ا.ت:بیا تو اتاقم..
چیزی نگفتم و آروم پشت سر بابام وارد اتاقش شدم بابام رفت پشت میزش نشست و منم رو مبل رو به روش نشستم
ا.ت:جانم بابا؟
شرط پارت بعد:🤡✨️
+۱۰ لایک
+۵ کامنت
۲۵۰ فالور
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
قلب من منتظر کیه؟
پارت2
پدر ا.ت:میدونم...میدونم...اما من یه گند خیلی بزرگ زدم که نمیشه جمعش کرد..و حالا آقای جئون ته وونگ اومده از شرایط سو استفاده کرده و گفته چون همسر پسرش نمیتونه باردار بشه میخواد یه همسر دیگه برای پسرش بگیره و گفته که دختر مارو میخواد..
مادر ا.ت:یعنی میخوای همینجوری دستی دستی زندگی دخترتو خراب کنی؟!دخترت فقط ۲۰ سالشه میفهمی؟!!
پدر ا.ت با عصبانیت گفت:اههه زنیکه عوضی خودم میدونم اما یکی از قتل های آقای جئون لو رفته،اونم به خاطر حواس پرتی من،میفهمی یعنی چی؟!!میفهمی چقدر خوش شانسیم که الان داریم نفس میکشیم؟
همین که گفته دخترت با پسرم ازدواج کنه خودش یه لطف بزرگه!
*مادر ا.ت فقط با شوک نگاهش میکرد*
پدر ا.ت: بعدشم..جیمین یه آشپز معمولیه،اما جئون جونگکوک توی قصری زندگی میکنه که حتی تصورش هم نمیتونی بکنی!قطعا با جونگکوک خیلی خوشبخت تر میشه تا با جیمین..(خبر نداری ای پدر که جیمینم مافیاس😔😂)
مادر ا.ت: و...ولی..
پدر ا.ت:دیگه تموم شد و رفت..حرف نباشه..
از زبان ا.ت:
دست و پاهام شل شد،یعنی درست شنیدم؟؟
نه،نه،امکان نداره..بابای من..اینطوری نبود...
دیگه کاری نکردم لنگان رفتم لباسامو پوشیدم یکمم آرایش کردم بعد رفتم سر قرار با جیمین ولی همش تو فکر بودم جیمینم تعجب کرده بود و میپرسید چیشده اما میگفتم چیزی نیست،وقتی جیمین منو رسوند وارد خونه شدم همش تو فکر حرفای بابام بودم که یهو بابام جلوم ظاهر شد
ا.ت:س..سلام بابا
پدر ا.ت:بیا تو اتاقم..
چیزی نگفتم و آروم پشت سر بابام وارد اتاقش شدم بابام رفت پشت میزش نشست و منم رو مبل رو به روش نشستم
ا.ت:جانم بابا؟
شرط پارت بعد:🤡✨️
+۱۰ لایک
+۵ کامنت
۲۵۰ فالور
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
۷۴۶
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.