اشتباه من
اشتباه من
پارت۱
ات
برای آخرین بار به اتاقم یه نگاه انداختم چشمم خورد به قاب عکس خودمو بابام
اشک تو چشمام حلقه زد دلم براش تنگ شده بود
درست دوسال از طلاق گرفتن مامان بابام گذشته بود
بابام ازدواج کرده بود الانم یه بچه یه ساله داشت
م.ا(مامان ات)ات آماده ای؟
ات.اومدم..کولمو برداشتم رفتم پایین..
توی ماشین نشسته بودم مامانم داشت رانندگی میکرد منم سرم تو گوشی بود
داشتم آخرین عکسای خودمو دوستامو نگاه میکردم
دیگه هیچوقت قرار نبود دوستامو ببینم
چون بخاطر مامانم قراره بریم سئول
م.ا.ات چیکار میکنی؟
ات.جوابشو ندادم
م.ا.ببین دخترم میدونم از دست من ناراحتی اما باور کن کای مرد خوبیه
اون همه چیز برات فراهم میکنه
منو کای واقعا همو دوست داریم امیدوارم تو هم درک کنی ات
ات.من میتونستم بوسان بمونم
م.ا.میدونم میدونم جدایی از دوستات برات سخته اما اینجا هم میتونی دوستای جدید پیدا کنی
درست نمیگم؟
تازه فردا هم باید بری دانشگاه جدیدت
ات.من دوست ندارم توی دانشگاهی که یه مرد غریبه خرج تحصیلمو داده درس بخونم
م.ا.ات اون مرد غریبه نیست شوهر منه و پدر جدید تو بهتره بهش احترام بزاریو باهاش کنار بیای الانم بهتره این بحثو تموم کنیم خب؟
ات.چیزی نگفتم سرمو برگردوندم سمت شیشه بیرونو نگاه کردم
بلاخره رسیدم مامانم وارد یه عمارت بزرگ شد،اینجا واقعا مال اون بود
مامانم پیاده شد منم همراهش پیاده شدم
رفتم ساکمو بردارم که یه خدمتکار اومد سمتم
خدمتکار.خانوم لطفاً کیفتونو بدین به من این وظیفه منه براتون بیارم
ات.خیلی ممنون خودم میارم
خدمتکار.اما ارباب این دستورو داده نمیتونم رو حرفشون حرف بزنم لطفاً کیفتونو بدین
ات.خیله خب باشه...کیفمو دادم بهش
همین موقع مامانم با یه مرد حدودا ۵۰ساله اومد
بهش میخورد مرد مهربونی باشه ولی نمیتونست جای بابامو پر کنه
کای.سلام دخترم اسمت ات بود درسته
ات.سلام..عامم اره اسمم اته
کای.از آشنایی باهات خوشبختم امیدوارم بتونم مثل پدرت باشم
ات.یه لبخند فیک زدمو چیزی نگفتم
ساعت یازده شب بود روی تختم دراز کشیده بودم خابم نمیبرد
نمیتونستم اینجا بخوابم بلند شدم نشستم روی تخت
تشنم بود رفتم پایین
اینقدر گشتم تا بلاخره آشپزخونه رو پیدا کردم
یه لیوان برداشتم آب ریختم توش خوردم
داشتم میرفتم بالا که صدای چرخیدن کلید توی درو شنیدم
برگشتم سمت در.....
خب خب فیک جدید😐
گفتم چند روز دیگه میزارم ولی حوصلم سر رفته بود براتون گذاشتم
امیدوارم خوشتون بیاد بیبی ها حمایت کنین💜✨
پارت۱
ات
برای آخرین بار به اتاقم یه نگاه انداختم چشمم خورد به قاب عکس خودمو بابام
اشک تو چشمام حلقه زد دلم براش تنگ شده بود
درست دوسال از طلاق گرفتن مامان بابام گذشته بود
بابام ازدواج کرده بود الانم یه بچه یه ساله داشت
م.ا(مامان ات)ات آماده ای؟
ات.اومدم..کولمو برداشتم رفتم پایین..
توی ماشین نشسته بودم مامانم داشت رانندگی میکرد منم سرم تو گوشی بود
داشتم آخرین عکسای خودمو دوستامو نگاه میکردم
دیگه هیچوقت قرار نبود دوستامو ببینم
چون بخاطر مامانم قراره بریم سئول
م.ا.ات چیکار میکنی؟
ات.جوابشو ندادم
م.ا.ببین دخترم میدونم از دست من ناراحتی اما باور کن کای مرد خوبیه
اون همه چیز برات فراهم میکنه
منو کای واقعا همو دوست داریم امیدوارم تو هم درک کنی ات
ات.من میتونستم بوسان بمونم
م.ا.میدونم میدونم جدایی از دوستات برات سخته اما اینجا هم میتونی دوستای جدید پیدا کنی
درست نمیگم؟
تازه فردا هم باید بری دانشگاه جدیدت
ات.من دوست ندارم توی دانشگاهی که یه مرد غریبه خرج تحصیلمو داده درس بخونم
م.ا.ات اون مرد غریبه نیست شوهر منه و پدر جدید تو بهتره بهش احترام بزاریو باهاش کنار بیای الانم بهتره این بحثو تموم کنیم خب؟
ات.چیزی نگفتم سرمو برگردوندم سمت شیشه بیرونو نگاه کردم
بلاخره رسیدم مامانم وارد یه عمارت بزرگ شد،اینجا واقعا مال اون بود
مامانم پیاده شد منم همراهش پیاده شدم
رفتم ساکمو بردارم که یه خدمتکار اومد سمتم
خدمتکار.خانوم لطفاً کیفتونو بدین به من این وظیفه منه براتون بیارم
ات.خیلی ممنون خودم میارم
خدمتکار.اما ارباب این دستورو داده نمیتونم رو حرفشون حرف بزنم لطفاً کیفتونو بدین
ات.خیله خب باشه...کیفمو دادم بهش
همین موقع مامانم با یه مرد حدودا ۵۰ساله اومد
بهش میخورد مرد مهربونی باشه ولی نمیتونست جای بابامو پر کنه
کای.سلام دخترم اسمت ات بود درسته
ات.سلام..عامم اره اسمم اته
کای.از آشنایی باهات خوشبختم امیدوارم بتونم مثل پدرت باشم
ات.یه لبخند فیک زدمو چیزی نگفتم
ساعت یازده شب بود روی تختم دراز کشیده بودم خابم نمیبرد
نمیتونستم اینجا بخوابم بلند شدم نشستم روی تخت
تشنم بود رفتم پایین
اینقدر گشتم تا بلاخره آشپزخونه رو پیدا کردم
یه لیوان برداشتم آب ریختم توش خوردم
داشتم میرفتم بالا که صدای چرخیدن کلید توی درو شنیدم
برگشتم سمت در.....
خب خب فیک جدید😐
گفتم چند روز دیگه میزارم ولی حوصلم سر رفته بود براتون گذاشتم
امیدوارم خوشتون بیاد بیبی ها حمایت کنین💜✨
۱۵.۸k
۳۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.