p4
بعد از گرفتن سفارشا، برگشت ولی با برخورد به شخصی تمام محتویات دو لیوان روی خودش خالی شد. جوش آورد و به محض بلند کردن سرش خشکش زد.
آیون:او..اوه من معذرت میخوام.
آیون فورا پیراهن مردونه چهارخونه که روی تیشرت سفید رنگی پوشیده بود و چند سایزی واسش بزرگ بود رو درآورد و به سمتش گرفت:
آیون:لطفا لباستون رو با این عوض کنین. من دوباره براتون نوشیدنی سفارش میدم.
جیهون هنوز توی شوک بود. با این حال دستش رو به سختی بلند کرد و پیراهن رو از دست آیون گرفت. آیون تعظیم کوتاهی کرد و با لبخند گفت:
آیون:شما برین لباستون رو عوض کنین منم براتون نوشیدنی میگیرم.
وقتی آیون از کنار جیهون رد شد صدای بمی توی ذهنش پلی شد که میگفت:دلم واست تنگ شده بود آیونا.
لحظه ای سرگیجه گرفت و بی اختیار گفت:
آیون:منم همینطور.
بومگیو:آیون؟
از شوک در اومد و به سمت دوستش برگشت و گفت:
آیون:به طرز عجیبی آشنا به نظر میاد.
بومگیو:من که یادم نمیاد تاحالا برخوردی با اون پسره داشته باشیم.
آیون:بیخیال بیا زود تر نوشیدنیا رو بگیرم که به کلاسمون برسیم.
***
آیون:عه اون همون پسره تازه وارده. تنها عه بیا بریم پیشش.
بعد هم مچ دست بومگیوی بدبخت رو گرفت و دنبال خودش کشید تا پیش جیهون. روی صندلی کنار جیهون نشست و بومگیو رو کنار خودش نشوند.
آیون:اممم سلام.
جیهون سلام نسبتا خشکی کرد و دوباره با گوشی مشغول شد. آیون که تقریبا ضایع شده بود صداشو صاف کرد و با لبخند نسبتا مصنوعی گفت:
آیون:خ...خب میگم این لباس خیلی بهت میاد. میخوای برش داری واسه خودت؟
جیهون پوزخندی زد و بالاخره گوشیش رو کنار گذاشت.
جیهون:فکر کردی من گدایی چیزیم؟
آیون شوکه و تند گفت:
آیون:ن...نه. اینطوری که تو فکر میکنی نیست.
جیهون که تلخندی جای پوزخندش رو گرفته بود گفت:
جیهون:هنوزم پرحرفی. چرا هیچ تغییری نکردی؟
آیون با تعجب گفت:
آیون:تو منو میشناسی؟ ببخشید ولی من تورو یام نمیاد.
جیهون:نبایدم یادت باشه. 200 سال گذشت!
قبل از اینکه آیون لب باز کنه با صدای دادی کل کلاس برگشتن به سمتشون.
_یا جئون.
اون صدای داد متعلق بود یونجون که با لبخند شیرینی بهشون نگاه میکرد.
آیون:هی چوی. منو ترسوندی.
یونجون خنده ی کوتاه ولی با صدایی کرد و بعد از نشستن روی صندلی کنار بومگیو گفت:
یونجون:قصدمم دقیقا همین بود.
آیون و بومگیو خنده ی متاسفی کردن و یونجون با اشاره به جیهونی که دست به سینه نشسته بود ادامه داد:
یونجون:ببینم تو پارک جیهون نیستی؟
آیون با تعجب پرسید:
آیون:پس تو همون پسر معروفه ی جدیدی؟
جیهون پوزخند مغروری زد و دوباره با گوشی مشغول شد.
اهم اهم نویسنده عزیز صحبت میکنه:با اینکه فسیل شدم تا 50 تایی بشیم ولی اینم از پارت 4 و ی مدت آفم بعد از امتحانا با قدرت مینویسم.لاو د آلل اند سکسز تو یور تست🌝💜
آیون:او..اوه من معذرت میخوام.
آیون فورا پیراهن مردونه چهارخونه که روی تیشرت سفید رنگی پوشیده بود و چند سایزی واسش بزرگ بود رو درآورد و به سمتش گرفت:
آیون:لطفا لباستون رو با این عوض کنین. من دوباره براتون نوشیدنی سفارش میدم.
جیهون هنوز توی شوک بود. با این حال دستش رو به سختی بلند کرد و پیراهن رو از دست آیون گرفت. آیون تعظیم کوتاهی کرد و با لبخند گفت:
آیون:شما برین لباستون رو عوض کنین منم براتون نوشیدنی میگیرم.
وقتی آیون از کنار جیهون رد شد صدای بمی توی ذهنش پلی شد که میگفت:دلم واست تنگ شده بود آیونا.
لحظه ای سرگیجه گرفت و بی اختیار گفت:
آیون:منم همینطور.
بومگیو:آیون؟
از شوک در اومد و به سمت دوستش برگشت و گفت:
آیون:به طرز عجیبی آشنا به نظر میاد.
بومگیو:من که یادم نمیاد تاحالا برخوردی با اون پسره داشته باشیم.
آیون:بیخیال بیا زود تر نوشیدنیا رو بگیرم که به کلاسمون برسیم.
***
آیون:عه اون همون پسره تازه وارده. تنها عه بیا بریم پیشش.
بعد هم مچ دست بومگیوی بدبخت رو گرفت و دنبال خودش کشید تا پیش جیهون. روی صندلی کنار جیهون نشست و بومگیو رو کنار خودش نشوند.
آیون:اممم سلام.
جیهون سلام نسبتا خشکی کرد و دوباره با گوشی مشغول شد. آیون که تقریبا ضایع شده بود صداشو صاف کرد و با لبخند نسبتا مصنوعی گفت:
آیون:خ...خب میگم این لباس خیلی بهت میاد. میخوای برش داری واسه خودت؟
جیهون پوزخندی زد و بالاخره گوشیش رو کنار گذاشت.
جیهون:فکر کردی من گدایی چیزیم؟
آیون شوکه و تند گفت:
آیون:ن...نه. اینطوری که تو فکر میکنی نیست.
جیهون که تلخندی جای پوزخندش رو گرفته بود گفت:
جیهون:هنوزم پرحرفی. چرا هیچ تغییری نکردی؟
آیون با تعجب گفت:
آیون:تو منو میشناسی؟ ببخشید ولی من تورو یام نمیاد.
جیهون:نبایدم یادت باشه. 200 سال گذشت!
قبل از اینکه آیون لب باز کنه با صدای دادی کل کلاس برگشتن به سمتشون.
_یا جئون.
اون صدای داد متعلق بود یونجون که با لبخند شیرینی بهشون نگاه میکرد.
آیون:هی چوی. منو ترسوندی.
یونجون خنده ی کوتاه ولی با صدایی کرد و بعد از نشستن روی صندلی کنار بومگیو گفت:
یونجون:قصدمم دقیقا همین بود.
آیون و بومگیو خنده ی متاسفی کردن و یونجون با اشاره به جیهونی که دست به سینه نشسته بود ادامه داد:
یونجون:ببینم تو پارک جیهون نیستی؟
آیون با تعجب پرسید:
آیون:پس تو همون پسر معروفه ی جدیدی؟
جیهون پوزخند مغروری زد و دوباره با گوشی مشغول شد.
اهم اهم نویسنده عزیز صحبت میکنه:با اینکه فسیل شدم تا 50 تایی بشیم ولی اینم از پارت 4 و ی مدت آفم بعد از امتحانا با قدرت مینویسم.لاو د آلل اند سکسز تو یور تست🌝💜
۱.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.