آن دختر یهودی
«از زمان نامزدی با احمد مدام اضطراب داشت چون بین احساسات و تعلق خاطرش به آن آدم آرام و مهربان و همیشه خنده رو و قاطع و پایبندی به دین و عقیده اش گیر افتاده بود! پایبندی مرد هم به ایمان و اسلامش کمتر از او نبود! او تصمیم گرفته بود با کوشش مرد را متقاعد کند و به راهی که از نظر خودش درست تر و بهتر بود بکشاند، اما مرد نه استواری اش از او کمتر بود و نه استدلالش از او سست تر. بحث هایشان به مسیری دشوار افتاده بود و زن نمی خواست به این سادگی میدان را در اختیار حریف بگذارد!
خدا می داند ندی چقدر دوست داشت با سوال های پیچیده احمد را اذیت کند و از این کار لذت می برد چون می دید او همه جا را می گردد تا جواب قابل فهمی پیدا کند. دلش می خواست تمام مدت حتی اگر شده به واسطه دین، در زندگی احمد حضور داشته باشد! احمد هم از این مساله خوشحال بود چون به نظرش این دیدارها حکم دروازه بهشت جاودان داشت و کنار هم بودن در راه اطاعت خدا باعث می شد در دنیا و آخرت همیشه کنار هم بمانند.
در گفتگوهای داغ آن دو حضور نفر سوم از خانواده ضروری بود. احمد از همان اول برای ندی توضیح داد دین اسلام خلوت میان مرد و زن را حتی برای مباحثه علمی حرام می داند…»
بخش هایی از رمان آن دختر یهودی نوشته خوله حمدی ص 104
خدا می داند ندی چقدر دوست داشت با سوال های پیچیده احمد را اذیت کند و از این کار لذت می برد چون می دید او همه جا را می گردد تا جواب قابل فهمی پیدا کند. دلش می خواست تمام مدت حتی اگر شده به واسطه دین، در زندگی احمد حضور داشته باشد! احمد هم از این مساله خوشحال بود چون به نظرش این دیدارها حکم دروازه بهشت جاودان داشت و کنار هم بودن در راه اطاعت خدا باعث می شد در دنیا و آخرت همیشه کنار هم بمانند.
در گفتگوهای داغ آن دو حضور نفر سوم از خانواده ضروری بود. احمد از همان اول برای ندی توضیح داد دین اسلام خلوت میان مرد و زن را حتی برای مباحثه علمی حرام می داند…»
بخش هایی از رمان آن دختر یهودی نوشته خوله حمدی ص 104
۲.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.