وقتی به عنوان خواهرشون میری بار .. p2
هان : نمیگی فردا اگه طوریت شد چی...
+طوری نمیشه .. حالم خ..
_ دختره ی حاضر جوابه نق نقوی ..
+ داداششش
_ نچ نچ ... دفعه دیگه ببینمت به بابا میگم
و راهی اتاقش شد
فیلیکس : کاری ندارم به اینکه بدون اینکه بهم بگی رفتی کجا ولی میشن راجب لباس و ظاهرت توضیح بخوام دیگه ؟
هیچی نگفتی که با حس گرمی بغلش چشات و بستی و محکم خودت و در آغوشش فشار دادی
سونگمین : من بله مامان میگم خودش درستت کنه
+ داداشش... نکن دیگه
_ آخه این ..
با بغض تو گلوت شروع کردی : میشه یه دفعه مشکلاتمون و کنار بزاری و پشتم باشی ؟؟؟
_ حالا فردا فک میکنیم ... برو بخواب .. میخوام غذا بخورم
بدون هیچ حرفی رفتی تو اتاق و شب انتظار داشتی نر لحظه شروع کنه به گفتن ماجرا اما هیچی نگفت و زیر چشمی نگات میکرد
جونگین ؛ : به من مربوط نیست ... ولی خواست و باید جمع کنی اینجور جاها
+ چشم
_ شب بخیر
و خیلی شیک و ساده رفت خوابید
+طوری نمیشه .. حالم خ..
_ دختره ی حاضر جوابه نق نقوی ..
+ داداششش
_ نچ نچ ... دفعه دیگه ببینمت به بابا میگم
و راهی اتاقش شد
فیلیکس : کاری ندارم به اینکه بدون اینکه بهم بگی رفتی کجا ولی میشن راجب لباس و ظاهرت توضیح بخوام دیگه ؟
هیچی نگفتی که با حس گرمی بغلش چشات و بستی و محکم خودت و در آغوشش فشار دادی
سونگمین : من بله مامان میگم خودش درستت کنه
+ داداشش... نکن دیگه
_ آخه این ..
با بغض تو گلوت شروع کردی : میشه یه دفعه مشکلاتمون و کنار بزاری و پشتم باشی ؟؟؟
_ حالا فردا فک میکنیم ... برو بخواب .. میخوام غذا بخورم
بدون هیچ حرفی رفتی تو اتاق و شب انتظار داشتی نر لحظه شروع کنه به گفتن ماجرا اما هیچی نگفت و زیر چشمی نگات میکرد
جونگین ؛ : به من مربوط نیست ... ولی خواست و باید جمع کنی اینجور جاها
+ چشم
_ شب بخیر
و خیلی شیک و ساده رفت خوابید
۴.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.