دوست برادرم پارت2
چمدانش رو دنبال خودش کشید و وارد آسانسور شد و شماره طبقه 4 جایی که برادرش یه واحد داشت رو زد
کلافه نفس عمیقی کشید و نگاهی به تصویرش که تو اینه آسانسور بود انداخت که همون موقع در باز شد دوباره دسته چمدانش رو گرفت و دنبال خودش کشید
همزمان کارتی از جیبش در آورد که خیلی وقت پیش جین بهش داده بود تا هر وقت که برگشت بتونه به خونش بیاد
دونه به دونه
شماره بالای در واحد ها رو میخوند
215...216....217.....
جلوی در217 ایستاد نگاهی به کارتش انداخت با خوشحالی زمزمه کرد
میسو: خودشه
خواست سمت در بره که متوجه پسری شد که درست کنار در انگار بیهوش بود متعجب و ترسیده بهش نزدیک شد اما همین کافی بود تا بوی بد ا*لکل حس کنه ....
کلافه چینی به بینیش داد
میسو:خدای من همینم کم بود..
کلافه جلوش زانو زد ودستش رو جلو صورتش اروم تکان داد
و عصبی با انگشت اروم به شونه اش زد
میسو:هی پسر ...از سر راهم برو کنار
اما دریغ از یک حرکت یک دفعه استرسی یه جونش افتاد که نکنه این مرد گنده چیزیش شده باشه
سریع ایستاد و شماره برادرش رو گرفت بعد سه بوق بلاخره جواب داد ..
جین:میسو یهم بگو رسیدی ؟
کلافه جواب داد
میسو: بله اما یه احمق مس*ت درست جلوی در واحدت خوابیده
انگار زیاد تعجب نکرد که گفت
جین: صبر کن گفتی یکی اونحا خوابیده؟ بهم بگو چه شکلیه؟
میسو: باشه..خب....یه پیشبند ...اممم....انگار گارسنی تنشه
و موهاش بلونده و یه گوشواره هم داره و همینطور.....
حرف خواهرش رو قطع کرد
جین:باشه ...کافیه .....اون دوستمه ...خب میسو جان ازت میخوام که اون پسر و ببری داخل تا وقتی من برمیگردم
عصبی داد زد
میسو: من چرا باید این مرد گنده رو ببرم داخل!
برای اینکه خواهرش بیشتر داد نزنه سریع گفت
جین:هی میسو اون دوسته فقط کافیه کمکش کنی و ببری داخل منم سعی میکنم زود برگردم ..فعلا
ویعد تماس قطع کرد متعجب وعصبی به صفحه گوشی خیره شد
میسو:خدایه من امروز خیلی روز خسته کننده ای بود
دوباره زانو زد سیلی به صورتش زد
میسو:پاشو پسر....الان من چطور تو گنده رو ببرم داخل!
کلافه نفس عمیقی کشید و نگاهی به تصویرش که تو اینه آسانسور بود انداخت که همون موقع در باز شد دوباره دسته چمدانش رو گرفت و دنبال خودش کشید
همزمان کارتی از جیبش در آورد که خیلی وقت پیش جین بهش داده بود تا هر وقت که برگشت بتونه به خونش بیاد
دونه به دونه
شماره بالای در واحد ها رو میخوند
215...216....217.....
جلوی در217 ایستاد نگاهی به کارتش انداخت با خوشحالی زمزمه کرد
میسو: خودشه
خواست سمت در بره که متوجه پسری شد که درست کنار در انگار بیهوش بود متعجب و ترسیده بهش نزدیک شد اما همین کافی بود تا بوی بد ا*لکل حس کنه ....
کلافه چینی به بینیش داد
میسو:خدای من همینم کم بود..
کلافه جلوش زانو زد ودستش رو جلو صورتش اروم تکان داد
و عصبی با انگشت اروم به شونه اش زد
میسو:هی پسر ...از سر راهم برو کنار
اما دریغ از یک حرکت یک دفعه استرسی یه جونش افتاد که نکنه این مرد گنده چیزیش شده باشه
سریع ایستاد و شماره برادرش رو گرفت بعد سه بوق بلاخره جواب داد ..
جین:میسو یهم بگو رسیدی ؟
کلافه جواب داد
میسو: بله اما یه احمق مس*ت درست جلوی در واحدت خوابیده
انگار زیاد تعجب نکرد که گفت
جین: صبر کن گفتی یکی اونحا خوابیده؟ بهم بگو چه شکلیه؟
میسو: باشه..خب....یه پیشبند ...اممم....انگار گارسنی تنشه
و موهاش بلونده و یه گوشواره هم داره و همینطور.....
حرف خواهرش رو قطع کرد
جین:باشه ...کافیه .....اون دوستمه ...خب میسو جان ازت میخوام که اون پسر و ببری داخل تا وقتی من برمیگردم
عصبی داد زد
میسو: من چرا باید این مرد گنده رو ببرم داخل!
برای اینکه خواهرش بیشتر داد نزنه سریع گفت
جین:هی میسو اون دوسته فقط کافیه کمکش کنی و ببری داخل منم سعی میکنم زود برگردم ..فعلا
ویعد تماس قطع کرد متعجب وعصبی به صفحه گوشی خیره شد
میسو:خدایه من امروز خیلی روز خسته کننده ای بود
دوباره زانو زد سیلی به صورتش زد
میسو:پاشو پسر....الان من چطور تو گنده رو ببرم داخل!
۲۳.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.