پارت آخر خاطرات عشق پرپر شده
چند یاری از ازداوج من و جیمین گذشت من و جیمین دوباره برگشتیم به سئول
جیمین: صبح بخیر خانم موچی
ا،ت : صبح بخیر
جیمین: اتفاقی افتاده بیبی موچی همیشگی من نیستی
ا،ت : هیچی فقط خسته ام
جیمین: خسته ؟ الان از خواب پاشدی که
ا،ت : نه حالم بده ولم کن
اومد تو آشپزخونه دستاش رو دور شکمم حلقه کرد
جیمین: چیزی شده عزیز دلم
ا،ت : جیمین دستات رو فشار نده بچم
جیمین: چی ؟ بچه ؟
ا،ت : راستش رو بخوای من دوماه که حامله ام فقط نمیدونستم چطور بهت بگم
جیمین : یعنی الان یه موچی تو شکمته
ا،ت : نمیخوام ناراحتت کنم ولی من نمیتونم نگهش دارم باید سقط بشه
جیمین: یعنی چی ؟
ا،ت : دکترا گفتن ممکنه آسیب ببینه امروز میخوام اینکارو بکنم به خاطر همین حالم بده
جیمین : گفتن ممکنه قطعی نیست که نه ؟
ا،ت:دکترگفت نگه اش دارم ولی نمیخوام ریسک کنم
داشت عصبی میشد
جیمین: تو میخوای بچه من رو بکشی تو حق نداری اینکارو بکنی اون بچه منه ( باداد)
ا،ت : تو شکم خودمه هر کاری بخوام میکنم
هودیم رو تنم کردم ازخونه زدم بیرون دلم نمیخواست
جیمین رو ببینم رسیدیم به یه پارک نشستم روی یه نمیکت شروع کردم به خوردن دوناتم یکدفعه یک نفر جلوم ایستاد
سوهو : شلام خاله جونی
ا،ت : سلام خاله قربونت بره
میا : سوهو چیشدی عه اونجا چیکار میکنی
ا،ت : سلام میا
میا : سلام تو اینجا چیکار میکنی سابقه نداره تو این موقع روز بیرون باشی
ا،ت : تو کره چیکار میکنی
میا : نپیچون جواب بده من اومدم خواهر مو ببینم
ا،ت : حوصله جیمین رو نداشتم از خونه زدم بیرون
میا : اتفاقی افتاده
ا،ت : باردارم
میا : اینکه خیلی خوبه پس چرا ناراحتی
ا،ت : میخوام سقطش کنم میگه حق نداری باید نگه اش داری من نمیتونم بچه ناقص نگه دارم
میا :چی ناقص ؟
ا،ت : دکتر ها میگن اگه بزرگ بشه بهش آسیب میرسه البته خود دکترم گفت نگه اش دارم ولی دوست ندارم ریسک کنم
میا : اینو ببین اینم قرار بود ناقص بشه اینا اصلا ارثی دارن از من و توهم سالم تره نگه اش دار اون پاره
ا،ت : جیمینم به خاطر همین عصبی شد
میا : اون بچه اش رو دوست داره پاره وجودتونه
سوهو : ماما بستنی بستنی
میا : اینو نگه دار تا برم بستنی بخرم و بیام
روی پاهام نشوندش نگاهی به صورتش کردم چقدر ناز بوددلم میخواست لپش گاز بگیرم حالاکه فکرمیکردم حق با جیمین بود چه ناقص چه سالم اون بچه منه
ا،ت : سوهو چند سالته خاله
سوهو : دوسالمه
شنیدن اون لحن بچه گونه و کیوتش دلم رو آب میکرد
یکدفعه جیمین رو دیدم رو به روم دستش توی جیبش بود و داشت میومد سمتم نگاهی بهش کردم چشماش قرمز بود و مژه هاش خیس اشک
سوهو : خاله مامان برم بستنی
ا،ت :صبر کن مامان بیاد عسل من
گرفتمش تو دستام و شروع کردم باهاش بازی کردن اخرم لپش گل انداخته اش رو بوسیدم گذاشتم رو پام
جیمین دید نگاهش نمیکنم داشت میرفت
ا،ت : موچی صبر کن
برگشت سمتم نگاهی کرد واروم اومد روبه رو ایستاد
ا،ت : حق باتو بود اون بچه منه اونم قرار بشه یکی مثل این ... البته خوشگل تر
جیمین: ببخشید ا،ت دست خودم نبود سرت داد زدم ولی چرا خوشگل تر
ا،ت : چون باباش خیلی خوشگله خیلییی چون باباش وقتی میخنده چشماش هم لبخند میزنه و هزارتا خوشگلی دیگه
میا :مبینم که شما ها باهم خوب شدید
جیمین: مگه بد بودیم
ا،ت : بیا پسرتو بگیر کشت منو انقدر گفت بستنی
میا : مبارک آقای پارک
و اینجوری بود که من و جیمین با هم به تفاهم رسیدیم
جیمین: صبح بخیر خانم موچی
ا،ت : صبح بخیر
جیمین: اتفاقی افتاده بیبی موچی همیشگی من نیستی
ا،ت : هیچی فقط خسته ام
جیمین: خسته ؟ الان از خواب پاشدی که
ا،ت : نه حالم بده ولم کن
اومد تو آشپزخونه دستاش رو دور شکمم حلقه کرد
جیمین: چیزی شده عزیز دلم
ا،ت : جیمین دستات رو فشار نده بچم
جیمین: چی ؟ بچه ؟
ا،ت : راستش رو بخوای من دوماه که حامله ام فقط نمیدونستم چطور بهت بگم
جیمین : یعنی الان یه موچی تو شکمته
ا،ت : نمیخوام ناراحتت کنم ولی من نمیتونم نگهش دارم باید سقط بشه
جیمین: یعنی چی ؟
ا،ت : دکترا گفتن ممکنه آسیب ببینه امروز میخوام اینکارو بکنم به خاطر همین حالم بده
جیمین : گفتن ممکنه قطعی نیست که نه ؟
ا،ت:دکترگفت نگه اش دارم ولی نمیخوام ریسک کنم
داشت عصبی میشد
جیمین: تو میخوای بچه من رو بکشی تو حق نداری اینکارو بکنی اون بچه منه ( باداد)
ا،ت : تو شکم خودمه هر کاری بخوام میکنم
هودیم رو تنم کردم ازخونه زدم بیرون دلم نمیخواست
جیمین رو ببینم رسیدیم به یه پارک نشستم روی یه نمیکت شروع کردم به خوردن دوناتم یکدفعه یک نفر جلوم ایستاد
سوهو : شلام خاله جونی
ا،ت : سلام خاله قربونت بره
میا : سوهو چیشدی عه اونجا چیکار میکنی
ا،ت : سلام میا
میا : سلام تو اینجا چیکار میکنی سابقه نداره تو این موقع روز بیرون باشی
ا،ت : تو کره چیکار میکنی
میا : نپیچون جواب بده من اومدم خواهر مو ببینم
ا،ت : حوصله جیمین رو نداشتم از خونه زدم بیرون
میا : اتفاقی افتاده
ا،ت : باردارم
میا : اینکه خیلی خوبه پس چرا ناراحتی
ا،ت : میخوام سقطش کنم میگه حق نداری باید نگه اش داری من نمیتونم بچه ناقص نگه دارم
میا :چی ناقص ؟
ا،ت : دکتر ها میگن اگه بزرگ بشه بهش آسیب میرسه البته خود دکترم گفت نگه اش دارم ولی دوست ندارم ریسک کنم
میا : اینو ببین اینم قرار بود ناقص بشه اینا اصلا ارثی دارن از من و توهم سالم تره نگه اش دار اون پاره
ا،ت : جیمینم به خاطر همین عصبی شد
میا : اون بچه اش رو دوست داره پاره وجودتونه
سوهو : ماما بستنی بستنی
میا : اینو نگه دار تا برم بستنی بخرم و بیام
روی پاهام نشوندش نگاهی به صورتش کردم چقدر ناز بوددلم میخواست لپش گاز بگیرم حالاکه فکرمیکردم حق با جیمین بود چه ناقص چه سالم اون بچه منه
ا،ت : سوهو چند سالته خاله
سوهو : دوسالمه
شنیدن اون لحن بچه گونه و کیوتش دلم رو آب میکرد
یکدفعه جیمین رو دیدم رو به روم دستش توی جیبش بود و داشت میومد سمتم نگاهی بهش کردم چشماش قرمز بود و مژه هاش خیس اشک
سوهو : خاله مامان برم بستنی
ا،ت :صبر کن مامان بیاد عسل من
گرفتمش تو دستام و شروع کردم باهاش بازی کردن اخرم لپش گل انداخته اش رو بوسیدم گذاشتم رو پام
جیمین دید نگاهش نمیکنم داشت میرفت
ا،ت : موچی صبر کن
برگشت سمتم نگاهی کرد واروم اومد روبه رو ایستاد
ا،ت : حق باتو بود اون بچه منه اونم قرار بشه یکی مثل این ... البته خوشگل تر
جیمین: ببخشید ا،ت دست خودم نبود سرت داد زدم ولی چرا خوشگل تر
ا،ت : چون باباش خیلی خوشگله خیلییی چون باباش وقتی میخنده چشماش هم لبخند میزنه و هزارتا خوشگلی دیگه
میا :مبینم که شما ها باهم خوب شدید
جیمین: مگه بد بودیم
ا،ت : بیا پسرتو بگیر کشت منو انقدر گفت بستنی
میا : مبارک آقای پارک
و اینجوری بود که من و جیمین با هم به تفاهم رسیدیم
۱۴۹.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.