When he was your father¹
مامان یونا:(م/ی)
جیمین ویو
بالاخره تموم شد..دارم از سرکار برمیگردم به خونه
---------------
پرش زمانی
---------------
رسیدم به خونه...اره...مثل همیشه باز صدای دعواشون فضارو پر کرده...یونا اینبار دیگه چیکار کردی..
خیلی خسته بودم رمز در رو زدم و وارد خونه شدم
م/ی:جیمین بالاخره اومدی؟
یونا:مامان لطفا...(بغض)
جیمین:یونا اینبار دیگه چه غلطی کردی؟(عصبی)
یونا:مامان نگو لطفا....(بغض)
جیمین:یونا چرا گونت قرمز شده؟(عصبی)
یونا:مامان بهم....سیلی زد
م/ی:اول خودش منو زد(یکم داد)
یونا:نه اول خودت زدی(داد)
جیمین:بسه(داد)یونا حتی اگه مامانت هم تورو بزنه تو نباید اونو بزنی مفهوم شد؟؟؟حالا بگو اینبار دیگه چه گندی زدی(عصبی)(داد)
م/ی:اون با یه پسر قرار میزاره!
یونا سعی میکرد جلوی گریشو بگیره
یونا:ب..بابا لطفا م..من
جیمین کلافه دستی به موهاش کشید و توی چشمای یونا زل زد..سعی میکرد که سر دختر ۱۷ سالش داد نکشه
یونا:(ترس)(بغض)
م/ی:یونا دیگه زیاد ازادت گذاشتیم...از این به بعد حق نداری با دوستات بری بیرون...گوشیتم تا یه ماه پیشمون میمونه
یونا:ازادم گذاشتین؟؟ازادم گذاشتین اره؟؟اینکه حق ندارم با یه پسر رک و راحت حرف بزنم ازادم اره؟؟؟(داد)
م/ی سیلی محکمی به دخترش زد
م/ی:دختریه هرزه!فقط باعت ازار اذیتمونی همش تو دست و پایی برو بمیر!(داد)(رفت توی اتاق)
یونا دستشو روی جای سیلی مادرش گذاشت و فشارش داد و با بغص به باباش نگاه کرد
جیمین:یونا خیلی پستی
یونا اشکاش سرازیر شد...
_____________________________________________________
لایک-کامنت-فالو
سلامممم با یه فیک کوتاه برگشتم پیشتون*-*
مایل به پارت دو؟
تازشم یه لایک بهم بدهکاری
جیمین ویو
بالاخره تموم شد..دارم از سرکار برمیگردم به خونه
---------------
پرش زمانی
---------------
رسیدم به خونه...اره...مثل همیشه باز صدای دعواشون فضارو پر کرده...یونا اینبار دیگه چیکار کردی..
خیلی خسته بودم رمز در رو زدم و وارد خونه شدم
م/ی:جیمین بالاخره اومدی؟
یونا:مامان لطفا...(بغض)
جیمین:یونا اینبار دیگه چه غلطی کردی؟(عصبی)
یونا:مامان نگو لطفا....(بغض)
جیمین:یونا چرا گونت قرمز شده؟(عصبی)
یونا:مامان بهم....سیلی زد
م/ی:اول خودش منو زد(یکم داد)
یونا:نه اول خودت زدی(داد)
جیمین:بسه(داد)یونا حتی اگه مامانت هم تورو بزنه تو نباید اونو بزنی مفهوم شد؟؟؟حالا بگو اینبار دیگه چه گندی زدی(عصبی)(داد)
م/ی:اون با یه پسر قرار میزاره!
یونا سعی میکرد جلوی گریشو بگیره
یونا:ب..بابا لطفا م..من
جیمین کلافه دستی به موهاش کشید و توی چشمای یونا زل زد..سعی میکرد که سر دختر ۱۷ سالش داد نکشه
یونا:(ترس)(بغض)
م/ی:یونا دیگه زیاد ازادت گذاشتیم...از این به بعد حق نداری با دوستات بری بیرون...گوشیتم تا یه ماه پیشمون میمونه
یونا:ازادم گذاشتین؟؟ازادم گذاشتین اره؟؟اینکه حق ندارم با یه پسر رک و راحت حرف بزنم ازادم اره؟؟؟(داد)
م/ی سیلی محکمی به دخترش زد
م/ی:دختریه هرزه!فقط باعت ازار اذیتمونی همش تو دست و پایی برو بمیر!(داد)(رفت توی اتاق)
یونا دستشو روی جای سیلی مادرش گذاشت و فشارش داد و با بغص به باباش نگاه کرد
جیمین:یونا خیلی پستی
یونا اشکاش سرازیر شد...
_____________________________________________________
لایک-کامنت-فالو
سلامممم با یه فیک کوتاه برگشتم پیشتون*-*
مایل به پارت دو؟
تازشم یه لایک بهم بدهکاری
۵.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.