پاییز دلبر
پاییز دلبر
این فصل لامذهب لعنتی در عین قشنگی دلگیرِ،
یعنی میای از برگ ریزونش کیف کنی میبینی کلاغ سیاه تنها نشسته سرِ شاخه چشم دوخته به هوای ابری صدا ازش درنمیاد انگار غرق تو خاطرات دلبرِ رفتشه نگاش میکنی بغضت میگیره سر برمیگردونی حواستو پرت کنی از تنهایی کلاغ چشمت میاُفته به درخت پیر کنج حیاط میبینی برگاش ریخته زیر پاش باد میاد برگاشو با خودش میبره این نمیتونه از جاش تکون بخوره با برگاش بره همینجور غمگین زل زده به رقص برگ و باد و هی آه میکشه آدم میبینتش دلش کباب میشه واسش
میای بیخیال درخت و کلاغ بشی
میبینی یهو بارون گرفت عطر خاک و خاطره بلند شده اشک بیاجازه راه پیدا میکنه رو گونه آدم پا میشی وایمیستی جلو آینه چشمت میاُفته ب خودت میبینی از چشات جای اشک غم میباره تو دوری یار رنگ صورتت سفید شده لبات بیرنگ، دلت میسوزه به حال خودت همونجا میشینی سر رو زانو میذاری جای شونه محبوب یه دل سیر گریه میکنی تا بلکه این غم غریب پاییز از گلوت پایین بره...
این فصل لامذهب لعنتی در عین قشنگی دلگیرِ،
یعنی میای از برگ ریزونش کیف کنی میبینی کلاغ سیاه تنها نشسته سرِ شاخه چشم دوخته به هوای ابری صدا ازش درنمیاد انگار غرق تو خاطرات دلبرِ رفتشه نگاش میکنی بغضت میگیره سر برمیگردونی حواستو پرت کنی از تنهایی کلاغ چشمت میاُفته به درخت پیر کنج حیاط میبینی برگاش ریخته زیر پاش باد میاد برگاشو با خودش میبره این نمیتونه از جاش تکون بخوره با برگاش بره همینجور غمگین زل زده به رقص برگ و باد و هی آه میکشه آدم میبینتش دلش کباب میشه واسش
میای بیخیال درخت و کلاغ بشی
میبینی یهو بارون گرفت عطر خاک و خاطره بلند شده اشک بیاجازه راه پیدا میکنه رو گونه آدم پا میشی وایمیستی جلو آینه چشمت میاُفته ب خودت میبینی از چشات جای اشک غم میباره تو دوری یار رنگ صورتت سفید شده لبات بیرنگ، دلت میسوزه به حال خودت همونجا میشینی سر رو زانو میذاری جای شونه محبوب یه دل سیر گریه میکنی تا بلکه این غم غریب پاییز از گلوت پایین بره...
۱۱.۱k
۰۴ آذر ۱۴۰۲