★بخشی از وجودم★
★بخشی از وجودم★
part 1☆
ویو آنیا
دیشب تا ظهر بیدار بودم و الان ساعت ۶ بود و هنوز خواب بودم
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم و نگاهی به ساعت عسلی کنار تختم نگاهی انداختم
وای بازم دیرم شد
گوشیمو و برداشتم و دیدم لانا داره زنگ میزنه
جواب دادم
لانا: بیشعور زودباش بیا چرا دیر کردی
آنیا: خواب بودمممم
لانا: کوفتتتت،زودباش بیا بچه ها منتظرن
آنیا: باش،آدرس بده بیام
لانا: نیم ساعت بعد اینجا باشیا
آنیا: اوکی
لانا: آدرس رو میفرستم
آنیا: باش
*پایان مکالمه*
امروز قرار بود با اکیپمون بریم بیرون
شنیدم اکیپمون ی عضو جدید داره که از آمریکا اومده
اسمش رو دقیق یادم نیست
از افکارم بیرون اومدم و سریع رفتم ی دوش ۲٠ مینی گرفتم و توی ۱٠ دقیقه آماده شدم و به سمت لوکیشنی که لانا فرستاده بود حرکت کردم
و بعد از ۲٠ دقیقه رسیدم
ماشینم رو پارک کردم و رفتم توی رستوران
از دور ی پسر خیلی خوشتیپ که کنارش چانی اوپا نشسته بود رو دیدم
تاحالا ندیده بودمش
فکر کنم همونی باشه که از آمریکا اومده
مکنه ی اکیپ دستی تکون داد و کمی داد زد و گفت: نونا بیا اینجا
به سمتشون رفتم که نانا اونی گفت: رو به روی سونگمین شی بشین
انیا: سونگمین؟
نانا: همینی که کنار چانی شی نشسته
آنیا: اهان
رو به روی پسر نشستم و نگاهی بهش انداختم
پسر آرومی بود و سرش کمی پایین بود و به میز خیره بود و توی افکارش غرق شده بود
چند لحظه بعد متوجه نگاهم شد و بهم نگاه کرد
لبخندی زدم و نشسته تعظیم کردم
اونم متقابل لبخندی زد
به نظر پسر شیرینی میومد
part 1☆
ویو آنیا
دیشب تا ظهر بیدار بودم و الان ساعت ۶ بود و هنوز خواب بودم
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم و نگاهی به ساعت عسلی کنار تختم نگاهی انداختم
وای بازم دیرم شد
گوشیمو و برداشتم و دیدم لانا داره زنگ میزنه
جواب دادم
لانا: بیشعور زودباش بیا چرا دیر کردی
آنیا: خواب بودمممم
لانا: کوفتتتت،زودباش بیا بچه ها منتظرن
آنیا: باش،آدرس بده بیام
لانا: نیم ساعت بعد اینجا باشیا
آنیا: اوکی
لانا: آدرس رو میفرستم
آنیا: باش
*پایان مکالمه*
امروز قرار بود با اکیپمون بریم بیرون
شنیدم اکیپمون ی عضو جدید داره که از آمریکا اومده
اسمش رو دقیق یادم نیست
از افکارم بیرون اومدم و سریع رفتم ی دوش ۲٠ مینی گرفتم و توی ۱٠ دقیقه آماده شدم و به سمت لوکیشنی که لانا فرستاده بود حرکت کردم
و بعد از ۲٠ دقیقه رسیدم
ماشینم رو پارک کردم و رفتم توی رستوران
از دور ی پسر خیلی خوشتیپ که کنارش چانی اوپا نشسته بود رو دیدم
تاحالا ندیده بودمش
فکر کنم همونی باشه که از آمریکا اومده
مکنه ی اکیپ دستی تکون داد و کمی داد زد و گفت: نونا بیا اینجا
به سمتشون رفتم که نانا اونی گفت: رو به روی سونگمین شی بشین
انیا: سونگمین؟
نانا: همینی که کنار چانی شی نشسته
آنیا: اهان
رو به روی پسر نشستم و نگاهی بهش انداختم
پسر آرومی بود و سرش کمی پایین بود و به میز خیره بود و توی افکارش غرق شده بود
چند لحظه بعد متوجه نگاهم شد و بهم نگاه کرد
لبخندی زدم و نشسته تعظیم کردم
اونم متقابل لبخندی زد
به نظر پسر شیرینی میومد
۱.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.