painful love part 9
تام:تو سوجینو ازم گرفتی انتظار نداشته باش که بزارم خوش باشین
_اون خودش منو انتخاب کرد
تام:اگه تو تو زندگیش نبودی اون بازم منو انتخاب میکرد
_خیلی اطمینان نداشته باش
تام:فک میکنی الان که بفهمه تو بهش این حرفارو زدی بازم دوست داره؟
_همش تقصیر خودته
تام:هیچ نمیدونی اون کجاست
_اون
تام:اون خونه دانش آموزشه
_چی میگی تو از کجا میدونی
تام:منو چی فرض کردی
_از کجا بدونم واقعیته
چند تا عکس جلوم گرفته یکیش باهم تو ماشین بودم و رفتن خونه یکی هم هردوشون خیس بودن و آب بازی میکردن
تام:الانم باور نمیکنی
_گمشو بیرون
تام:هه واقعا احمقی
_گفتم گمشو بیرون (با داد)
رفت بیرون ولی من همینطوری به عکسا زل زده بودم نشستم زمین و گریه هام بیشتر شد
#سوجین
گوشیرو محکم پرت کردم زمین رو زانوم نشستم و گریه میکردم درد باز شد
مینهو:سوجین...چیشده
+چرا من...چرااا
شونه هامو گرفت
مینهو:منو نگاه کن...بگو چیشده
+تموم شد
مینهو:چی تموم شد؟
+همه چی تموم شد
مینهو:درست حرف بزن بفهمم چی میگی
+ازم جدا شد
مینهو:جیمین؟
+اوهوم
مینهو:آه نگران نباش من همیشه پیشتم
بغلم کرد و سرمو به سینش چسبوند
+من...من مگه چیکار کردم...باهام اینطوری رفتار میکنه...من کار بدی کردم؟
مینهو:هششششش اون لیاقت تورو نداره
محکم بغلش کردم واقعا به یه بغل نیاز داشتم نمیدونستم چجوری شد که چشام بسته شد
#مینهو
نمیتونستم اینطوری ببینمش که داره غصه میخوره بغلش کردم خیلی حس خوبی داشتم بعد چند دیقه شونم سنگین شد خوابیده بود بلندش کردم رو تخت گذاشتمش و روش پتو کشیدم رفتم پایین
جسی:چیشده
مینهو:از هم جدا شدن
جسی:چرا؟
مینهو:نمیدونم یهویی بهش زنگ زده و میگه میخواد جدا بشه
جسی:خیلی بد شد که
&چی بد شد
جسی:تو اومدی
&آرع...حالا چی بد شده
جسی:سوجین با جیمین..ازم هم جدا شدن
&آه...اینا که همو دوس داشتن چرا یهویی اینطوری شد؟
جسی:خوب منم به اون فک میکنم
&الان کجاس
مینهو:حالش بد بود تو اتاقش خوابیده
&اوک...
مینهو:صداش کنم شام بخوریم
&اوک
رفتم بالا درو باز کردم ولی نخوابیده بود با موهاش بازی میکرد
مینهو:سوجین
+هوم
مینهو:بیا شام بخوریم
+میل ندارم
مینهو:یاااا اذیت نکن دیگ پاشو
+گفتم که میل ندارم
مینهو:پس همینجا بمون تا من بیام
_اون خودش منو انتخاب کرد
تام:اگه تو تو زندگیش نبودی اون بازم منو انتخاب میکرد
_خیلی اطمینان نداشته باش
تام:فک میکنی الان که بفهمه تو بهش این حرفارو زدی بازم دوست داره؟
_همش تقصیر خودته
تام:هیچ نمیدونی اون کجاست
_اون
تام:اون خونه دانش آموزشه
_چی میگی تو از کجا میدونی
تام:منو چی فرض کردی
_از کجا بدونم واقعیته
چند تا عکس جلوم گرفته یکیش باهم تو ماشین بودم و رفتن خونه یکی هم هردوشون خیس بودن و آب بازی میکردن
تام:الانم باور نمیکنی
_گمشو بیرون
تام:هه واقعا احمقی
_گفتم گمشو بیرون (با داد)
رفت بیرون ولی من همینطوری به عکسا زل زده بودم نشستم زمین و گریه هام بیشتر شد
#سوجین
گوشیرو محکم پرت کردم زمین رو زانوم نشستم و گریه میکردم درد باز شد
مینهو:سوجین...چیشده
+چرا من...چرااا
شونه هامو گرفت
مینهو:منو نگاه کن...بگو چیشده
+تموم شد
مینهو:چی تموم شد؟
+همه چی تموم شد
مینهو:درست حرف بزن بفهمم چی میگی
+ازم جدا شد
مینهو:جیمین؟
+اوهوم
مینهو:آه نگران نباش من همیشه پیشتم
بغلم کرد و سرمو به سینش چسبوند
+من...من مگه چیکار کردم...باهام اینطوری رفتار میکنه...من کار بدی کردم؟
مینهو:هششششش اون لیاقت تورو نداره
محکم بغلش کردم واقعا به یه بغل نیاز داشتم نمیدونستم چجوری شد که چشام بسته شد
#مینهو
نمیتونستم اینطوری ببینمش که داره غصه میخوره بغلش کردم خیلی حس خوبی داشتم بعد چند دیقه شونم سنگین شد خوابیده بود بلندش کردم رو تخت گذاشتمش و روش پتو کشیدم رفتم پایین
جسی:چیشده
مینهو:از هم جدا شدن
جسی:چرا؟
مینهو:نمیدونم یهویی بهش زنگ زده و میگه میخواد جدا بشه
جسی:خیلی بد شد که
&چی بد شد
جسی:تو اومدی
&آرع...حالا چی بد شده
جسی:سوجین با جیمین..ازم هم جدا شدن
&آه...اینا که همو دوس داشتن چرا یهویی اینطوری شد؟
جسی:خوب منم به اون فک میکنم
&الان کجاس
مینهو:حالش بد بود تو اتاقش خوابیده
&اوک...
مینهو:صداش کنم شام بخوریم
&اوک
رفتم بالا درو باز کردم ولی نخوابیده بود با موهاش بازی میکرد
مینهو:سوجین
+هوم
مینهو:بیا شام بخوریم
+میل ندارم
مینهو:یاااا اذیت نکن دیگ پاشو
+گفتم که میل ندارم
مینهو:پس همینجا بمون تا من بیام
۵.۶k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.