رمان(مجری های سکوت)پارت۲۵
سلام مجدد.
ادامه صحبت هانسو و لوکا:
لوکا: من...
هانسو: چی بگو دیگه.
لوکا: خب راستش من واقعا....
هانسو: تو چی؟
لوکا: خب من....
هانسو: ببین جونگ هی، ببخشید لوکا، تا حالا از جایگاه مافیاییم برای تهدید نزدیکام سواستفاده نکردم ولی دیگه داری مجبورم میکنی تا ازش استفاده کنم خب بگو دیگه.
لوکا: من لی جونگ هی واقعی، برادر لی یوجونگ یا همون پارک ناهیون نیستم...
هانسو تا اینو شنید حسابی جا خورد...
هانسو: چـ چی؟؟ مـ منظورت اینه که حالا که اسمت شده لوکا دیگه جونگ هی نیستی نه دیگه منظورت همینه؟
لوکا: نه من از همون اول لوکا مارتینو بودم.
هانسو: سوهو، عا نه کارلو هم خبر داره؟!
لوکا: آ آره. اونم چوی سوهو واقعی نیست اونم از همون اول اسمش کارلو مارتینو بوده یوجونگ هم از اول اسمش پارک ناهیون بود...
هانسو: تو داری چی میگی چرا داری چرت و پرت میگی؟!
لوکا: چرت و پرت نیستن، واقعا همینطور توی اینجا کُره و هر کشور دیگه ای کسایی به اسمای لی جونگ هی، لی یوجونگ و چوی سوهو وجود ندارن همه ی این اسما اسم مستعارن.
هانسو: ناهی چی میدونه که واقعا هم لی یوجونگ نبوده؟؟
لوکا: نه.
هانسو: درست توضیح بده بفهمم قضیه چیه؟
لوکا: اما مراسم...
هانسو: مراسم بره به جهنم، بگو قضیه چیه.
لوکا: خب منو کارلو هم پسر عمو هستیم و هم پسر خاله، توی کره به دنیا اومدیم مادرامون کره ای بودن و پدرامون ایتالیایی.پدرامون باهم برادر بودن و مادرامون هم خواهر بودن وـــ
یهو کارلو اومد و ادامه حرف رو گفت...
کارلو: و ما هردومون توی یه سال و یه خانواده ی مافیایی به دنیا اومدیم همسنیم. مافیاهای کره ای و ایتالیایی به واسطه ما همکاری میکردن. وقتی یک سالمون شده بود برگشتیم ایتالیا و شناسنامه ی کره ای و ایتالیایی داشتیم.
هانسو: کارلو، آقا و خانم چوی چی؟! اونا پدر و مادرت نیستن؟!
کارلو: نه.
هانسو: چی شد که به لی جونگ هی برادر یوجونگ و چوی سوهو تبدیل شدین؟
لوکا: وقتی دو سالمون شد دوباره اومدیم کُره.ناهی هم توی یه خانواده مافیایی کره ای به دنیا اومده بود و یه برادر داشت که ازش دو سال بزرگتر بود. خانواده هامون همکار و صمیمی بودن. یه بار یه مافیای آمریکایی یه قراردادی با خانواده ناهی امضا میکنن بعد به خاطر اون قرارداد به دست چند نفر که توسط یه کمپانی مهاجرتی کلاهبردار استخدام شده بودن کشته میشن خانواده های ما انتقامشون رو گرفتن ولی ناهی والدینی نداشت و فقط شش ماهش بود که پدر و مادرش کشته شدن.
کارلو: بعدشم خانواده ما اونو به فرزندی قبول میکنن و اون و لوکا از بچگی باهم بودن منم بیشتر وقتا پیششون بودم اون موقع دیگه کلا تو کره موندیم. اسمش از بچگی پارک ناهیون بوده اما خانوادمون اسمامون رو عوض کردن تا زمانی که بزرگتر...
بای تا پارت بعد.
ادامه صحبت هانسو و لوکا:
لوکا: من...
هانسو: چی بگو دیگه.
لوکا: خب راستش من واقعا....
هانسو: تو چی؟
لوکا: خب من....
هانسو: ببین جونگ هی، ببخشید لوکا، تا حالا از جایگاه مافیاییم برای تهدید نزدیکام سواستفاده نکردم ولی دیگه داری مجبورم میکنی تا ازش استفاده کنم خب بگو دیگه.
لوکا: من لی جونگ هی واقعی، برادر لی یوجونگ یا همون پارک ناهیون نیستم...
هانسو تا اینو شنید حسابی جا خورد...
هانسو: چـ چی؟؟ مـ منظورت اینه که حالا که اسمت شده لوکا دیگه جونگ هی نیستی نه دیگه منظورت همینه؟
لوکا: نه من از همون اول لوکا مارتینو بودم.
هانسو: سوهو، عا نه کارلو هم خبر داره؟!
لوکا: آ آره. اونم چوی سوهو واقعی نیست اونم از همون اول اسمش کارلو مارتینو بوده یوجونگ هم از اول اسمش پارک ناهیون بود...
هانسو: تو داری چی میگی چرا داری چرت و پرت میگی؟!
لوکا: چرت و پرت نیستن، واقعا همینطور توی اینجا کُره و هر کشور دیگه ای کسایی به اسمای لی جونگ هی، لی یوجونگ و چوی سوهو وجود ندارن همه ی این اسما اسم مستعارن.
هانسو: ناهی چی میدونه که واقعا هم لی یوجونگ نبوده؟؟
لوکا: نه.
هانسو: درست توضیح بده بفهمم قضیه چیه؟
لوکا: اما مراسم...
هانسو: مراسم بره به جهنم، بگو قضیه چیه.
لوکا: خب منو کارلو هم پسر عمو هستیم و هم پسر خاله، توی کره به دنیا اومدیم مادرامون کره ای بودن و پدرامون ایتالیایی.پدرامون باهم برادر بودن و مادرامون هم خواهر بودن وـــ
یهو کارلو اومد و ادامه حرف رو گفت...
کارلو: و ما هردومون توی یه سال و یه خانواده ی مافیایی به دنیا اومدیم همسنیم. مافیاهای کره ای و ایتالیایی به واسطه ما همکاری میکردن. وقتی یک سالمون شده بود برگشتیم ایتالیا و شناسنامه ی کره ای و ایتالیایی داشتیم.
هانسو: کارلو، آقا و خانم چوی چی؟! اونا پدر و مادرت نیستن؟!
کارلو: نه.
هانسو: چی شد که به لی جونگ هی برادر یوجونگ و چوی سوهو تبدیل شدین؟
لوکا: وقتی دو سالمون شد دوباره اومدیم کُره.ناهی هم توی یه خانواده مافیایی کره ای به دنیا اومده بود و یه برادر داشت که ازش دو سال بزرگتر بود. خانواده هامون همکار و صمیمی بودن. یه بار یه مافیای آمریکایی یه قراردادی با خانواده ناهی امضا میکنن بعد به خاطر اون قرارداد به دست چند نفر که توسط یه کمپانی مهاجرتی کلاهبردار استخدام شده بودن کشته میشن خانواده های ما انتقامشون رو گرفتن ولی ناهی والدینی نداشت و فقط شش ماهش بود که پدر و مادرش کشته شدن.
کارلو: بعدشم خانواده ما اونو به فرزندی قبول میکنن و اون و لوکا از بچگی باهم بودن منم بیشتر وقتا پیششون بودم اون موقع دیگه کلا تو کره موندیم. اسمش از بچگی پارک ناهیون بوده اما خانوادمون اسمامون رو عوض کردن تا زمانی که بزرگتر...
بای تا پارت بعد.
۶۱۴
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.