تو مال منی پارت30
آنجلا: به تهیونگ نگاه کردم که عصبی بهم زل زده بود توری عصبی نگاهم کرد که از ترس آب دهنمو قورت دادم ولی باید بهش ی درسی میدادم پوزخندی بهش زدم که ی ابروشو بالا دادتا خواستم دستمو تو دست ویکتور بزارم دستمو گرفت و بدون اهمیت به ویکتور به وسط سالون رقص رفت از کاری که کرده بودم پشیمون بودم دستمو هر لحظه رفته رفته محکم تر میگرفت درست وسط سالون وایساد دستشو محکم دور کمرم انداخت و با اون دستی که دستمو محکم گرفته بود رو روی شونش گذاشت همه کنار رفتن و فقط من و تهیونک بودیم آهنگ شروع شد تهیونگ رقص رو آغاز کرد همون طور حین رقص به اطراف نگاه کردم ویکتور همون جا عصبی وایساده بود زل زده بود به طرف لابی بار نگاه کردم که کوک و یونگی با پوزخند و لبخند پیروز مندانه بهم نگاه کردن و جام شراب بالا بردن به طبقه بالا نگاه کردم جیمین و جولیا داشتن برا ما میخندیدن جولیا ذوق زده شده بود مادرم و پادشاه و ملکه کیم بهمون با لبخند نگاه میکردن که با صدای بم تهیونگ به طرف برگشتم ولی با چشای خمار و عصبی تهیونگ مواجه شدم قلبم داشت تند میزد یک آن تهیونگ به سمت عقب هلم داد و از دستم گرفت و به سمت خودش کشید و از پشت بغل کرد سرشو نزدیک گردنم کردم بود منو به طرف خودش برگردوند به چشماش زل زده بودم و اونم به چشای من زل زده بودکه گفت...
تهیونگ:بعم پوزخند زد اول مت جه نشدم ولی وقتی دستش رو میخواست بزاره تو دست ویکتور عصبی شدم و دستشو محکم گرفتم و به وسط سالون رقص بردم بعد از تعظیم کوتاهی رقص رو شروع کردم به اطراف نگاه میکرد ولی نمی دوسنت داشتم از زیباییش دیونه میشدم اسمشو با صدای بم صدا زدم به طرفم برگشت و بهم زل زدم در اخرای رقص بودیم که گفتم:کسی که مالدمنه نباید جز من با کس دیگه ای بگرده(بم و خمار)
انجلا: هنوز تو کف حرف بودم که آهنگ تموم شد و بهم تعظیمی کرد منم برا این که زایع بازی نشه تعظیم کردم زود جدا شدم و به سمت حیاط دوییدم گرمم بود حرفش تو ذهنم تکرار میشد بعد از یک ساعت دوباره به جمع پیوستم تهیونگ و کوک و یونگی رفته بودن بالای تراس پیش ملکه ها وپادشاه جیمینم مثل چی با جولیا لاومیترکوندن بی حال به طرف لابی بار رفتم روی صندلی نشستم به مادرم نگاه کردم که بهم خط و نشون میکشید با نگاهش که مشروب نخورم و مست نشم ولی به کتف کی بود سه شات ویسگی خورده و تو حال خودم نبودم ولی با این حال خودمو کنترول میکردم به بالکن نگاه کردم که جز جولیا و پدر مادرش بقیه با غزب بهم زل زده بودن ههه مقام هیچ ارزشی نداره نمیتونی دو دقیقه تو حال خودت باشی اگرم باشی آبروریزی سرمو گذاشتم رو میز با دست کسی رو شونم بلند شدم هوفف باز این کنه گفتم
آنجلا :...
تهیونگ:بعم پوزخند زد اول مت جه نشدم ولی وقتی دستش رو میخواست بزاره تو دست ویکتور عصبی شدم و دستشو محکم گرفتم و به وسط سالون رقص بردم بعد از تعظیم کوتاهی رقص رو شروع کردم به اطراف نگاه میکرد ولی نمی دوسنت داشتم از زیباییش دیونه میشدم اسمشو با صدای بم صدا زدم به طرفم برگشت و بهم زل زدم در اخرای رقص بودیم که گفتم:کسی که مالدمنه نباید جز من با کس دیگه ای بگرده(بم و خمار)
انجلا: هنوز تو کف حرف بودم که آهنگ تموم شد و بهم تعظیمی کرد منم برا این که زایع بازی نشه تعظیم کردم زود جدا شدم و به سمت حیاط دوییدم گرمم بود حرفش تو ذهنم تکرار میشد بعد از یک ساعت دوباره به جمع پیوستم تهیونگ و کوک و یونگی رفته بودن بالای تراس پیش ملکه ها وپادشاه جیمینم مثل چی با جولیا لاومیترکوندن بی حال به طرف لابی بار رفتم روی صندلی نشستم به مادرم نگاه کردم که بهم خط و نشون میکشید با نگاهش که مشروب نخورم و مست نشم ولی به کتف کی بود سه شات ویسگی خورده و تو حال خودم نبودم ولی با این حال خودمو کنترول میکردم به بالکن نگاه کردم که جز جولیا و پدر مادرش بقیه با غزب بهم زل زده بودن ههه مقام هیچ ارزشی نداره نمیتونی دو دقیقه تو حال خودت باشی اگرم باشی آبروریزی سرمو گذاشتم رو میز با دست کسی رو شونم بلند شدم هوفف باز این کنه گفتم
آنجلا :...
۳۳.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.