فصل 2 پارت 5
فصل 2 پارت 5
- بیا بریم.
- اومدم.
بدو بدو از پله ها رفت پایین و به ماشین رسید.
سوار شدن و راه افتادن سمت شرکت... باهم پیاده شدن و رفتن داخل.
- خیلی خوش اومدین آقای کیم.
تهیونگ سری تکون داد و دست جونگکوک رو گرفت و باهم وارد اتاق شدن. ( کسایی که با اتاق منحرف میشن )
جونگکوک روی یکی از صندلی ها نشست و به تهیونگ نگاه کرد.
- چیشده؟
با صدای تهیونگ به خودش اومد و صاف نشست... لبخندی زد و گفت : هیچی.
تهیونگ تکخنده ای کرد و گفت : اینکه خوابتو برام تعریف کردی و الان دو ماهه داریم باهم قرار میزاریم حالتو بهتر کرده نه؟
جونگکوک سرش رو کج کرد و با خنده گفت : معلومه.
تهیونگ بلند شد و کنار جونگکوک نشست و با صدای ارومی زمزمه کرد : میدونستی خنده هات خیلی قشنگن؟!
جونگکوک برق خاصی توی چشمهاش تشکیل شد. سرش رو کج کرد و گفت : اینو داره کسی میگه که خندهاش از تموم دنیا زیبا تره.
تهیونگ لپ جونگکوک رو کشید و گفت : اینقدر زبون نریز کوچولو.
جونگکوک دستش رو پس زد و گفت : اینقدر نگو به من کوچولو بجاش بگو کیوت.
- چه فرقی کرد؟
- فرق میکنه دیگه.
تهیونگ بوسه سطحی روی لبهاش گزاشت و گفت : زبون نریز و پاشو به من کمک کن.
- باشه.
باهم کارا رو تموم کردن و رفتن خونه...
خب دوستان پارت بعد یکم چیزه... خودتون بفهمید منظورم چیه دیگه 😃
پس حمایت فراموش نشه ❤️😘
- بیا بریم.
- اومدم.
بدو بدو از پله ها رفت پایین و به ماشین رسید.
سوار شدن و راه افتادن سمت شرکت... باهم پیاده شدن و رفتن داخل.
- خیلی خوش اومدین آقای کیم.
تهیونگ سری تکون داد و دست جونگکوک رو گرفت و باهم وارد اتاق شدن. ( کسایی که با اتاق منحرف میشن )
جونگکوک روی یکی از صندلی ها نشست و به تهیونگ نگاه کرد.
- چیشده؟
با صدای تهیونگ به خودش اومد و صاف نشست... لبخندی زد و گفت : هیچی.
تهیونگ تکخنده ای کرد و گفت : اینکه خوابتو برام تعریف کردی و الان دو ماهه داریم باهم قرار میزاریم حالتو بهتر کرده نه؟
جونگکوک سرش رو کج کرد و با خنده گفت : معلومه.
تهیونگ بلند شد و کنار جونگکوک نشست و با صدای ارومی زمزمه کرد : میدونستی خنده هات خیلی قشنگن؟!
جونگکوک برق خاصی توی چشمهاش تشکیل شد. سرش رو کج کرد و گفت : اینو داره کسی میگه که خندهاش از تموم دنیا زیبا تره.
تهیونگ لپ جونگکوک رو کشید و گفت : اینقدر زبون نریز کوچولو.
جونگکوک دستش رو پس زد و گفت : اینقدر نگو به من کوچولو بجاش بگو کیوت.
- چه فرقی کرد؟
- فرق میکنه دیگه.
تهیونگ بوسه سطحی روی لبهاش گزاشت و گفت : زبون نریز و پاشو به من کمک کن.
- باشه.
باهم کارا رو تموم کردن و رفتن خونه...
خب دوستان پارت بعد یکم چیزه... خودتون بفهمید منظورم چیه دیگه 😃
پس حمایت فراموش نشه ❤️😘
۸۱۶
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.