سرزمین رویاها
#سرزمین_رویاها
پارت ۱۲
ک صدای جیمین اومد و گف :هی شیطان ادم کش
پشت سر تهیونگو نگاه کردم
دیدم جیمین رو.دیوار ایستادع
تهیونگ:چته ت
جیمین: از دنیای دیگ احظارمون کردن بابد برگردیم
+چییییی ینی چ؟؟
من:بهتره بریم جلو تا انقد صدای هاتون تبدیلب صدای مرغ نشع
رفتیم جلو
جیمین و تهیونگ رو ب روی هم و منم بینشون بودم
من:خب الان کی برمیگدیم؟
جیمین:همین الان
الماس هایی ک توی گردنامونه باید محکم توی دستمون بگیریم اینجوری ناپدید میشیم
من:من ک الماس نیس یاقوته زرده !
ته: فرقی نمیکنه گردنبند باید نیرو داشته باشه
ب قفیه سینه تهیونگ نگاه کذثم یک الماس ابی
جیمینم رنگش قرمز بود.
من:چضدم بهتپن میاداون یکی نابودگره(جمن شی) اون یکی جذابه(تاتا)
جیمین سریع ت گردنبندشو محکم گرفت محو شد و بعد من گرفتم
توی همون حین تهیونگم گرفت ت دستش ولی فشار نداد تا ببینه من میرسم سالم یا ن
بعد از محکم فشار دادن گردن بندم افتادم همون جایی ک بودم ؛ اصلا هیچ چیز تغییر نکرده بود ؛ همون لحظه ک میخاستم بیام دنیای مدرن یک ظرف از دست خانومه افتاد و شکست
وقتی دوباره توی این دنیا قرار گرفتم زنه گف: ایییی چقد این ظرفه برام مهم بود
ک فهمیذم توی همون زمانم و هیج تغییری نکرده ک یک دفعه جیمین دست گذاشت رو شونم
من:اوفففف ترسوندیم
+تهیونگ کو؟
_نمیدونم بعد از من قرار شد بیاد
+آاااا باشه
من:ت هم من بودی ک محو شدیم اما چرا ت از یک جای دیگ اومدی
جیمین: تو ب اینجا فکر کردی اما من بجای دیگ؛ ب هر جا فکر کنی همون جا هم میری
_ااااهان باش مرسی
+هی اونجا ببین تهیونگه
تهیونگ داشت از رو ب رومون میومد
جیمین:صبر کن اون بیاد😌
_ایگوووو ببین جیمین شی مهربون ب یک پس حسود.در اومده
ک تهیونگ بدون هیچ لبخند و حرفی از کنارمون گذشت
من: این چشه ؟؟ چررا اینجوری کرد
جیمین: نمیدونم بیا بپرسیم
من بدو کردم سمتش و دستشو گرفت و گفتم: تهیونگ چت شده؟
تهیونگ.با حالت سردی انگار ما رو نمیشناخت گف:شما
_😂🤣فهمیدم ک زودتر ازت اومدبم انقد ناراحت نشو
تهیونگ هنوز خمون جوری بود
من:شوخی میکنی دیگ نه؟😜
تهیونگ:تو کی باشی ک باهاتشوخی کنم😒
من:😶چت شده
جیمین : اون😰 اون دیونه
من:چیکار شدع
+اون برخلاف همه کاری ک نباید میکرده رو.انجام داده😓
_چیییییی…………
☘ #kook☘
پارت ۱۲
ک صدای جیمین اومد و گف :هی شیطان ادم کش
پشت سر تهیونگو نگاه کردم
دیدم جیمین رو.دیوار ایستادع
تهیونگ:چته ت
جیمین: از دنیای دیگ احظارمون کردن بابد برگردیم
+چییییی ینی چ؟؟
من:بهتره بریم جلو تا انقد صدای هاتون تبدیلب صدای مرغ نشع
رفتیم جلو
جیمین و تهیونگ رو ب روی هم و منم بینشون بودم
من:خب الان کی برمیگدیم؟
جیمین:همین الان
الماس هایی ک توی گردنامونه باید محکم توی دستمون بگیریم اینجوری ناپدید میشیم
من:من ک الماس نیس یاقوته زرده !
ته: فرقی نمیکنه گردنبند باید نیرو داشته باشه
ب قفیه سینه تهیونگ نگاه کذثم یک الماس ابی
جیمینم رنگش قرمز بود.
من:چضدم بهتپن میاداون یکی نابودگره(جمن شی) اون یکی جذابه(تاتا)
جیمین سریع ت گردنبندشو محکم گرفت محو شد و بعد من گرفتم
توی همون حین تهیونگم گرفت ت دستش ولی فشار نداد تا ببینه من میرسم سالم یا ن
بعد از محکم فشار دادن گردن بندم افتادم همون جایی ک بودم ؛ اصلا هیچ چیز تغییر نکرده بود ؛ همون لحظه ک میخاستم بیام دنیای مدرن یک ظرف از دست خانومه افتاد و شکست
وقتی دوباره توی این دنیا قرار گرفتم زنه گف: ایییی چقد این ظرفه برام مهم بود
ک فهمیذم توی همون زمانم و هیج تغییری نکرده ک یک دفعه جیمین دست گذاشت رو شونم
من:اوفففف ترسوندیم
+تهیونگ کو؟
_نمیدونم بعد از من قرار شد بیاد
+آاااا باشه
من:ت هم من بودی ک محو شدیم اما چرا ت از یک جای دیگ اومدی
جیمین: تو ب اینجا فکر کردی اما من بجای دیگ؛ ب هر جا فکر کنی همون جا هم میری
_ااااهان باش مرسی
+هی اونجا ببین تهیونگه
تهیونگ داشت از رو ب رومون میومد
جیمین:صبر کن اون بیاد😌
_ایگوووو ببین جیمین شی مهربون ب یک پس حسود.در اومده
ک تهیونگ بدون هیچ لبخند و حرفی از کنارمون گذشت
من: این چشه ؟؟ چررا اینجوری کرد
جیمین: نمیدونم بیا بپرسیم
من بدو کردم سمتش و دستشو گرفت و گفتم: تهیونگ چت شده؟
تهیونگ.با حالت سردی انگار ما رو نمیشناخت گف:شما
_😂🤣فهمیدم ک زودتر ازت اومدبم انقد ناراحت نشو
تهیونگ هنوز خمون جوری بود
من:شوخی میکنی دیگ نه؟😜
تهیونگ:تو کی باشی ک باهاتشوخی کنم😒
من:😶چت شده
جیمین : اون😰 اون دیونه
من:چیکار شدع
+اون برخلاف همه کاری ک نباید میکرده رو.انجام داده😓
_چیییییی…………
☘ #kook☘
۴.۵k
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.