وانشات مایکی پارت ۴
های کیوتام
از این که همایت میکنید ممنونم😉🌱✨️
خوب میریم که شروع کنیم
_________________________
بعد از این که از هم جدا شدین مایکی گفت: ا/ت چان من.....من زوری نداشتم .....میدونی.....
که شما انگشتتان رو لب های مایکی به نشانه سکوت گذاشتی و گفتی: مایکی من هیچ مشکلی با این کار ندارم
مایکی چشماش برق زد و شما رو بغل کرد
شما هم مایکی رو بغل کردین
فردا صبح وقتی اما که از خواب پا شد تو و مایکی رو تو بغل هن دید ازتون عکس گرفت برای اینکه اذیتتون کنه
وقتی که تو مایکی بیدار شدین رفتین صورتاتونو شستین و اومدین سر سفره صبحانه نشستین
اما گفت: سلام صبح بخیر
ا/ت با انرژی :سلام اما چان صبح بخیر
مایکی با لبخند : سلام صبح بخیر
اما با لبخند شیطانی: دیشب خوش گذشت بهتون😈😈😈
ا/ت و مایکی مث لبو سرخ میشن
ا/ت:اما چان منظورتون رو متوجه نمیشم
مایکی: داری درباره چی حرف میزنی؟
اما با لبخند شیطانی :این طوری نمیشه*در اوردن گوشی و نشون دادن عکس* مایکی ا/ت این عکس چی میگه این و ست؟هان؟
ا/ت : اما چان جان هر کس که دوس دارید این عکس رو حذف کنید
مایکی با اصبانیت: اما عکس رو حذف کن
اما: باشه *ولی عکس رو حذف نکرد *😈😈😈
مایکی: حالا شد
نویسنده: همهی شما صبحانه خوردین و نشستین رو مبل
اما:میگم ا/ت چان شما گفتین داخل معبد اژدهای سیاه که کار های رزمی آموزش میده کار میکنید؟
ا/ت: اره چطور مگه؟
اما:اون جا چه طوری هست؟ لباس فرم دارید؟چند سال اون جا بودین؟ چه قوانین داره؟
مایکی: اما این قدر سیم جیمش نکن.
اما: ببخشید
ا/ت: اشکال نداره اما چان بهت توضیح میدم
اون جا یه معبد بزرگ هست که چندین سالن برای تمرین و جای خواب و غذا داره
ما لباس فرم مخصوصی داریم که میپوشیم
و پشت لباسشون لگوی معبد اژدهای سیاه هست
هم چنین ما رو دست چپمون با جوهر گلیسین یه تتو اژدها هست که وقتی دستمون رو مشت میکنیم اون تتو نمایان میشه
من وقتی دو سالم بود پدر و مادم چون من رو دوست نداشتن به معبد اژدهای سیاه فرستادن
اون جا ۹ تا استاد یا بهتره بگم هاشیرا بود اونا خیلی با من مهربون بودن و همیشه کمکم میکردن
من تا زمانی که ۱۳ سالم بشه آنجا زندگی میکردم
قوانین هر ۶ ماه یک بار باید داخل مسابقات رزم شرکت کنیم
و عضو هیچ گنگی نشیم
اما بغلش کرد و گفت:میدونم که برات سخته که پدر مادرت دوستت ندارن ولی ما خیلی تو رو دوست داریم و ا/ت اما رو بغل کرد.
اما:چه جای باحالی بوده میشه لباستو بپوشی بعد اون تتوی رو دستتم بهم نشون بدی؟ مایکی:امااااا
ا/ت از خوشحالی داشت میمرد گفت:اشکال نداره مایکی خودم دوست داشتم لباس رو بپوشم بهتون نشون بدم یه چند دقیقه وایسین بذارید برم توی اون اتاق اگه اجازه هست لباسو بپوشم بیام بهتون نشون بدم.
*بچهها عکس شما یا همون با لباس فرم و لباس ساده وی این پست میذارم*
ا/ت لباس رو پوشید اومد بیرون تا به مایکی و اما نشون بده همین لحظه زنگ در خورد....
______________________________________
ها ها فکر کردی ادامشو براتون میزارم😈😈😈
حمایت شه تا ادامشو براتون بذارم😉🌱✨️
تو کامنتا حتماً حدس بزنید کیا پشت در بودن؟؟؟
از این که همایت میکنید ممنونم😉🌱✨️
خوب میریم که شروع کنیم
_________________________
بعد از این که از هم جدا شدین مایکی گفت: ا/ت چان من.....من زوری نداشتم .....میدونی.....
که شما انگشتتان رو لب های مایکی به نشانه سکوت گذاشتی و گفتی: مایکی من هیچ مشکلی با این کار ندارم
مایکی چشماش برق زد و شما رو بغل کرد
شما هم مایکی رو بغل کردین
فردا صبح وقتی اما که از خواب پا شد تو و مایکی رو تو بغل هن دید ازتون عکس گرفت برای اینکه اذیتتون کنه
وقتی که تو مایکی بیدار شدین رفتین صورتاتونو شستین و اومدین سر سفره صبحانه نشستین
اما گفت: سلام صبح بخیر
ا/ت با انرژی :سلام اما چان صبح بخیر
مایکی با لبخند : سلام صبح بخیر
اما با لبخند شیطانی: دیشب خوش گذشت بهتون😈😈😈
ا/ت و مایکی مث لبو سرخ میشن
ا/ت:اما چان منظورتون رو متوجه نمیشم
مایکی: داری درباره چی حرف میزنی؟
اما با لبخند شیطانی :این طوری نمیشه*در اوردن گوشی و نشون دادن عکس* مایکی ا/ت این عکس چی میگه این و ست؟هان؟
ا/ت : اما چان جان هر کس که دوس دارید این عکس رو حذف کنید
مایکی با اصبانیت: اما عکس رو حذف کن
اما: باشه *ولی عکس رو حذف نکرد *😈😈😈
مایکی: حالا شد
نویسنده: همهی شما صبحانه خوردین و نشستین رو مبل
اما:میگم ا/ت چان شما گفتین داخل معبد اژدهای سیاه که کار های رزمی آموزش میده کار میکنید؟
ا/ت: اره چطور مگه؟
اما:اون جا چه طوری هست؟ لباس فرم دارید؟چند سال اون جا بودین؟ چه قوانین داره؟
مایکی: اما این قدر سیم جیمش نکن.
اما: ببخشید
ا/ت: اشکال نداره اما چان بهت توضیح میدم
اون جا یه معبد بزرگ هست که چندین سالن برای تمرین و جای خواب و غذا داره
ما لباس فرم مخصوصی داریم که میپوشیم
و پشت لباسشون لگوی معبد اژدهای سیاه هست
هم چنین ما رو دست چپمون با جوهر گلیسین یه تتو اژدها هست که وقتی دستمون رو مشت میکنیم اون تتو نمایان میشه
من وقتی دو سالم بود پدر و مادم چون من رو دوست نداشتن به معبد اژدهای سیاه فرستادن
اون جا ۹ تا استاد یا بهتره بگم هاشیرا بود اونا خیلی با من مهربون بودن و همیشه کمکم میکردن
من تا زمانی که ۱۳ سالم بشه آنجا زندگی میکردم
قوانین هر ۶ ماه یک بار باید داخل مسابقات رزم شرکت کنیم
و عضو هیچ گنگی نشیم
اما بغلش کرد و گفت:میدونم که برات سخته که پدر مادرت دوستت ندارن ولی ما خیلی تو رو دوست داریم و ا/ت اما رو بغل کرد.
اما:چه جای باحالی بوده میشه لباستو بپوشی بعد اون تتوی رو دستتم بهم نشون بدی؟ مایکی:امااااا
ا/ت از خوشحالی داشت میمرد گفت:اشکال نداره مایکی خودم دوست داشتم لباس رو بپوشم بهتون نشون بدم یه چند دقیقه وایسین بذارید برم توی اون اتاق اگه اجازه هست لباسو بپوشم بیام بهتون نشون بدم.
*بچهها عکس شما یا همون با لباس فرم و لباس ساده وی این پست میذارم*
ا/ت لباس رو پوشید اومد بیرون تا به مایکی و اما نشون بده همین لحظه زنگ در خورد....
______________________________________
ها ها فکر کردی ادامشو براتون میزارم😈😈😈
حمایت شه تا ادامشو براتون بذارم😉🌱✨️
تو کامنتا حتماً حدس بزنید کیا پشت در بودن؟؟؟
۱۰.۲k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.