𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐦𝐲..𝐩/𝐭 ²

ا.ت: +

کوک: -

بابای ا.ت: ©
بابای کوک:®

(بچه ها جونگ کوک 24 سالشه اره درسته کسی تو این سن مدرسه نمیره ولی فیکه دیگه)

وارد کلاس شدم و سر جام نشستم کم کم بچه ها هم اومدن و زنگ خورد و دبیر ورزش اومد تو
اهه امروز ورزش داریم اونم با سال اخریا یعنی باید اون پسره هم ببینم ایششش خداا

(علامت دبیر ورزش §)

§خب بچه عا برید رختکن و لباس ورزشی هاتون رو بپوشین

همه:چشمممم

لباس ورزشی هامون رو پوشیدم یه شلوار و هودی قرمز بود.. رفتیم تو سالن ورزش
بله اونم اونجا بود جونگ کوک.. اوفف باید تحملش کنم

§خب بچه ها به گروه های 2 نفره تقسیم میشین و تمریناتو انجام میدید
یونا و یونجون
سویونگ و هیسو
لی جین و چان....
کوک و ا.ت

+چییییی مربی نههه لطفا

§ببخشید ا.ت ولی دیگه کسی نیست که باهاش همگروهی شی.. تازه چرا نه شما به زودی قراره ازدواج کنیدا

یه نگاه به کوک انداختم که با پوزخند داشت نگام میکرد چشم غره ای بهش رفتم و رفتم سمتش

+خوشحالی نَ

-چرا نباشم.. دارم با زن ایندم تو یه گروه قرار میگیرم..

نگاهی به بدنم انداخت

-حالا که فکرشو میکنم بدنه بدی نداریا شاید وسط تمرینات اتفاقی افتا😏

+ایشش عوضییی

§خب بچه ها تمرینات اینا هستن امروز فقط ژیملاستیک کار میکنیم..

مربی حرکات همه رو نشونشون داد و نوبت ما شد

§خب کوک و ا.ت شما باید این حرکت برین

+شت این چیه دیگهههه

-چرا خوشت نیومد 😏

+خفه شو
..

10 ❤️Like

10 💭 Opinion

پارت بعدو امشب میزارممممم

..