فیک عشق کودکی من فصل دو
پارت ۶
* صبح*
جونگ یول: ماماااا...آب..ماما
ا/ت: کوک رفته سر کمپانی و منم با صدای جونگ یول از خواب بیدار شدم
جونگ یول: بغض*.. آب
ا/ت: بغلش کردم و رفتم آشپزخونه خونه و از در یخچال آب رو برداشتم و براش تو لیوان آب ریختم چون با یک دست آب ریختم یکمیش ریخته شد رو زمین و براش لیوان رو نگه داشتم* تا گذاشتمش زمین و دوید تو هال تا بازی کنه با اولین قدمم لیز خوردم و با پهلو خوردم زمین
ا/ت: جیغ*
جونگ یول: ماما..ماما ( بغض نگران)
ا/ت: جون...جونگ یول..گوشی!
جونگ یول: رفت و گوشی ا/ت رو آورد
کوک: داشتم تمرین میکردم که ا/ت زنگ زد
نامجون: برش دار شاید کارت داره..بخاطر وایمیستیم
کوک: هوففف باشه..ا/ت من کار دارن میشه بعدا خودم بهت زنگ بزنم؟.. چون رو اسپیکر بود ا/ت بلند و با گریه گفت
ا/ت: یی..یو..یونا...افتادم زمین..شکمم دارد میکنه
کوک: با این حرفش لرزیدم*..
ا/ت: تروخدا بیا
کوک: دارم میام عزیزم..دارم میام..خیلی رود میرسم *
جین: حرف نزن برووو
***
کوک: ا/تتت عشقممم..کجایی؟
جونگ یول: بابا..بابا ( اشاره به آشپز خونه)
کوک: جونگ یول رو انداختم رو سرم و ا/ت رو بلند کردم تا ببرمش بیمارستان
******
کوک:همه تو بیمارستان جمع شده بودن از جمله اعضا و مامان و بابام و همه نگران ا/ت بودیم
دکتر: وضعیت مادر و بچه خوبه فقط مادر از ناحیه پهلو آسیب دیده که با پماد خوب میشن..جای نگرانی ای نیست
کوک: خیلی ممنون
دکتر: وظیفه ام بود
* صبح*
جونگ یول: ماماااا...آب..ماما
ا/ت: کوک رفته سر کمپانی و منم با صدای جونگ یول از خواب بیدار شدم
جونگ یول: بغض*.. آب
ا/ت: بغلش کردم و رفتم آشپزخونه خونه و از در یخچال آب رو برداشتم و براش تو لیوان آب ریختم چون با یک دست آب ریختم یکمیش ریخته شد رو زمین و براش لیوان رو نگه داشتم* تا گذاشتمش زمین و دوید تو هال تا بازی کنه با اولین قدمم لیز خوردم و با پهلو خوردم زمین
ا/ت: جیغ*
جونگ یول: ماما..ماما ( بغض نگران)
ا/ت: جون...جونگ یول..گوشی!
جونگ یول: رفت و گوشی ا/ت رو آورد
کوک: داشتم تمرین میکردم که ا/ت زنگ زد
نامجون: برش دار شاید کارت داره..بخاطر وایمیستیم
کوک: هوففف باشه..ا/ت من کار دارن میشه بعدا خودم بهت زنگ بزنم؟.. چون رو اسپیکر بود ا/ت بلند و با گریه گفت
ا/ت: یی..یو..یونا...افتادم زمین..شکمم دارد میکنه
کوک: با این حرفش لرزیدم*..
ا/ت: تروخدا بیا
کوک: دارم میام عزیزم..دارم میام..خیلی رود میرسم *
جین: حرف نزن برووو
***
کوک: ا/تتت عشقممم..کجایی؟
جونگ یول: بابا..بابا ( اشاره به آشپز خونه)
کوک: جونگ یول رو انداختم رو سرم و ا/ت رو بلند کردم تا ببرمش بیمارستان
******
کوک:همه تو بیمارستان جمع شده بودن از جمله اعضا و مامان و بابام و همه نگران ا/ت بودیم
دکتر: وضعیت مادر و بچه خوبه فقط مادر از ناحیه پهلو آسیب دیده که با پماد خوب میشن..جای نگرانی ای نیست
کوک: خیلی ممنون
دکتر: وظیفه ام بود
۲۵.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.