عشق کوچک من پارت 2
کوک:اهم فکر کنم اونا بلک پینک بودن
بچها:شتتت
کوک باید بریم معذرت خواهی کنیم
جیمین:اما زد گوشمو قرمز کرد اون خانمه
کوک:میدونم😂ولی باید بریم معذرت خواهی
یچها:باشه بریم
کوک.جیمین.تهیونگ.جین رفتن به خونه بلک پینک
یهو دیدن در خونه بازه
کوک:بچها صبر کنید من برم داخل
بقیه:باشه
کوک رف داخل و دید لیسا.جنی.رزی.جیسو
کوک:یا خدا
لیسا:کمک
کوک:الان میام
کوک دستامونو باز کرد
یهو دید جنی.جیسو.رزی نیستن
داد زد: رزی.جیس.جنی
لیسا:میترسم
کوک:نترس
کوک لیسا رو بغلش کرد
لیسا تو آغوش گرم کوک خوابید
تهیونگ اومد داخل گفت:کوک
کوک:ا تهیونگ اومدی
تهیونگ:نه تو حیاطم
کوک:ول کن حالا
تهیونگ:چیشده
کوک:دخترا رو بسته بودن دستامونو باز کردم یهو رزی.جیسو.جنی نبودن
تهیونگ:فاخ😐😱باید چیکار کنیمممممم
کوک:برو جنی رو بیارشششش
تهیونگ:از کجااا
کوک:از..... دهنمو وا نکن برو
تهیونگ:😐😅
لیسا:اهم
تهیونگ:اهم سلام خانم لیسا
لیسا:سیلام۰
تهیونگ خب من برم دنبال جنی
کوک:برو
تهیونگ:چقدر بزرگه خب حالا چپ راست یکی جلو بیا گردنتو بچرخونید دستات بیان پایینو یا خدااااا😱😱
این چیه جنییییییی
جنی رو بسته بودن به طناب گردنشو داش خفه میشد
تهیونگ:فاخخخخخخخ الان میام کمک
تهیونگ رف بالا صندلی جنی رو آورد
جنی:سرفه سرفه سرفه سرفه سرفه... ممنون سرفه سرفه
تهیونگ:خوبی؟؟؟
جنی:آره
تهیونگ:بیا بریم بیرون از این اتاق ترسناک
جکی:باشه سرفه سرفه سرفه
لیسا:واییییییییییی جنی اومدی بیا بغلم
جنی و لیسا رفتن بغل هم
جنی:لیسا سرفه جیسو رو سرفه بردن
لیسا:کجاااااااا😱😭😭😭
جنی:بردن تو تراس و درو قفل کردن
کوک:خب درو میشکنیم
لیسا:درب ضد هر چیزی که فک کنیهس
کوک و تهیونگ:😐
لیسا:اینطوری نگا نکنید برید دنبال جیسوووو
کوک:جین بیاااااااا
جین:بله. سلام
لیسا:سلام
جنی:سلام
کوک:امم جین جیسو رو بردن تو بالکن برو بیارش
جین:هااااااا
تهیونگ:خانم های بلک پینکو بستن کوک لیسارو نجات دادند جنی رو توهم برو جیسو
جین:باشه
لایک15تا
کامنت15تا
بچها:شتتت
کوک باید بریم معذرت خواهی کنیم
جیمین:اما زد گوشمو قرمز کرد اون خانمه
کوک:میدونم😂ولی باید بریم معذرت خواهی
یچها:باشه بریم
کوک.جیمین.تهیونگ.جین رفتن به خونه بلک پینک
یهو دیدن در خونه بازه
کوک:بچها صبر کنید من برم داخل
بقیه:باشه
کوک رف داخل و دید لیسا.جنی.رزی.جیسو
کوک:یا خدا
لیسا:کمک
کوک:الان میام
کوک دستامونو باز کرد
یهو دید جنی.جیسو.رزی نیستن
داد زد: رزی.جیس.جنی
لیسا:میترسم
کوک:نترس
کوک لیسا رو بغلش کرد
لیسا تو آغوش گرم کوک خوابید
تهیونگ اومد داخل گفت:کوک
کوک:ا تهیونگ اومدی
تهیونگ:نه تو حیاطم
کوک:ول کن حالا
تهیونگ:چیشده
کوک:دخترا رو بسته بودن دستامونو باز کردم یهو رزی.جیسو.جنی نبودن
تهیونگ:فاخ😐😱باید چیکار کنیمممممم
کوک:برو جنی رو بیارشششش
تهیونگ:از کجااا
کوک:از..... دهنمو وا نکن برو
تهیونگ:😐😅
لیسا:اهم
تهیونگ:اهم سلام خانم لیسا
لیسا:سیلام۰
تهیونگ خب من برم دنبال جنی
کوک:برو
تهیونگ:چقدر بزرگه خب حالا چپ راست یکی جلو بیا گردنتو بچرخونید دستات بیان پایینو یا خدااااا😱😱
این چیه جنییییییی
جنی رو بسته بودن به طناب گردنشو داش خفه میشد
تهیونگ:فاخخخخخخخ الان میام کمک
تهیونگ رف بالا صندلی جنی رو آورد
جنی:سرفه سرفه سرفه سرفه سرفه... ممنون سرفه سرفه
تهیونگ:خوبی؟؟؟
جنی:آره
تهیونگ:بیا بریم بیرون از این اتاق ترسناک
جکی:باشه سرفه سرفه سرفه
لیسا:واییییییییییی جنی اومدی بیا بغلم
جنی و لیسا رفتن بغل هم
جنی:لیسا سرفه جیسو رو سرفه بردن
لیسا:کجاااااااا😱😭😭😭
جنی:بردن تو تراس و درو قفل کردن
کوک:خب درو میشکنیم
لیسا:درب ضد هر چیزی که فک کنیهس
کوک و تهیونگ:😐
لیسا:اینطوری نگا نکنید برید دنبال جیسوووو
کوک:جین بیاااااااا
جین:بله. سلام
لیسا:سلام
جنی:سلام
کوک:امم جین جیسو رو بردن تو بالکن برو بیارش
جین:هااااااا
تهیونگ:خانم های بلک پینکو بستن کوک لیسارو نجات دادند جنی رو توهم برو جیسو
جین:باشه
لایک15تا
کامنت15تا
۱۸.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.