پارت ۳۶
پارت ۳۶
یهو افرادش رسیدن علامت دادم ب جیمین ک فهمید اومدن حالا هم من افراد داشتم و هم الکس همونطور ک میدونید الکس برادر بکهیونه
_خب خب الکس چخبرا
الکس :عوضییییییی
_شروع کنید
من چون باید میرفتم پیش اچا الکسو سپردم ب کوک و جیمین چون اوناهم اندازه من قوی بودن
رفتم داخل کلبه دیدم اچا دست و پای کوچولوش زخمیه ی گوشه نشسته و پاهاشو تو خودش جمع کرده و داره گریه میکنه و اسم مارو آروم صدا میزنه
_ا..چا بابایی؟
=باباااا(گریه شدید
_جانممم بیا بغلم تموم شد بابا تموم شد الان پیشتم بابایی آروم باش گریه نکن دخترم
بدن کوچولوش داشت از شدت ترس میلرزید قربونت برم
=بابایی چرا دیر اومدین ؟
_ببخشید بابا کل این ی هفته دنبالت گشتم
=اچکال نداله مامانی توجاس؟
_خونس بابا نمیدونی چقد دلش برات تنگ شده بود
=حال نی نی توشولو دوبه؟
_آره دخترم بریم خونه؟
=الهههه
بغلش کردم رفتیم بیرون اول خودم سرمو از لای در بیرون آوردم ک خونی چیزی نباشه اچا بترسه دیدم اوههههه جنگ شده جلو چشم اچارو گرفتم اومدم بیرون کوک و جیمین خیس عرق بودن
٪هوففففف نفسم گرفففف چه کنه بود
@خیلی حرومزاده
_غر نزنید
٪@اچاااااا
=دایی جیمین عموووو کوکککک دلم براتون تنگ چده بود
@٪ماهم
خلاصه رفتیم خونه یون جو و یونا هم بودن سوآه انگار استرس داشت
=مامااااانییییییییییی
+ا..اچاااااااااااا دخترممم(گریه
=گیله نتون مامانی
+چشم
سوآه محکم اچارو بغل گرفته بود اونشب ی مهمونی گرفتیم
÷خب خب میخواستم ی خبر خوب بدم فقط جیمین لطفا هول نشو
٪چش
÷بابا جیمین قراره زودی بیام پیشتون(لحن بچگونه
٪ها؟
÷عزیزم ب کلمه بابا جیمین دقت کن
٪نمیفهمم
@خاک تو سرت داره میگه تو بابا داری میشی من دایی
٪اها خب حالا ک چ... وایسا ببینم الان چی گفتی؟
@هوف حالا بیا اینو روشن کن مرتیکه موچی داری بابا میشیی واضح تر از این
٪یوناااااااا مرسییییییییسییییییییییی
×خب حالا منم میخوام خبر خوب بدم آقای جعون بابا شدنت مبارک
@جااااااان؟ چرا انقد زودددد؟ ما ی ماه پیشش....
٪ی پس گردنی زد ب کوک)
@اخ چته؟
٪زهر مار جلو داداشش اخه؟
_ینی اگه الان جیمین ی پس گردنی نمیزد الان خونت اینجارو گرفته بود
@وا خو چرا؟ زنمه
_کوک ببین پا میشم یدونه میزنم صدا سگ بدیا
@خو مگه خودت با سوآه....
_بالشتو سمت کوک پرت کرد)
@روانی
×اه خفه شید دیگه کوک جان خوشحال نشدی؟
@یون جو؟ عزیزم؟ بابااااااا دارم باباااا میشممممممممممممممممممممممممممم
×یا جد شیرموز
_خواهر من عادت میکنی
همه خندیدن
ادامه دارد....
بچه ها پارت بعد تمومه
یهو افرادش رسیدن علامت دادم ب جیمین ک فهمید اومدن حالا هم من افراد داشتم و هم الکس همونطور ک میدونید الکس برادر بکهیونه
_خب خب الکس چخبرا
الکس :عوضییییییی
_شروع کنید
من چون باید میرفتم پیش اچا الکسو سپردم ب کوک و جیمین چون اوناهم اندازه من قوی بودن
رفتم داخل کلبه دیدم اچا دست و پای کوچولوش زخمیه ی گوشه نشسته و پاهاشو تو خودش جمع کرده و داره گریه میکنه و اسم مارو آروم صدا میزنه
_ا..چا بابایی؟
=باباااا(گریه شدید
_جانممم بیا بغلم تموم شد بابا تموم شد الان پیشتم بابایی آروم باش گریه نکن دخترم
بدن کوچولوش داشت از شدت ترس میلرزید قربونت برم
=بابایی چرا دیر اومدین ؟
_ببخشید بابا کل این ی هفته دنبالت گشتم
=اچکال نداله مامانی توجاس؟
_خونس بابا نمیدونی چقد دلش برات تنگ شده بود
=حال نی نی توشولو دوبه؟
_آره دخترم بریم خونه؟
=الهههه
بغلش کردم رفتیم بیرون اول خودم سرمو از لای در بیرون آوردم ک خونی چیزی نباشه اچا بترسه دیدم اوههههه جنگ شده جلو چشم اچارو گرفتم اومدم بیرون کوک و جیمین خیس عرق بودن
٪هوففففف نفسم گرفففف چه کنه بود
@خیلی حرومزاده
_غر نزنید
٪@اچاااااا
=دایی جیمین عموووو کوکککک دلم براتون تنگ چده بود
@٪ماهم
خلاصه رفتیم خونه یون جو و یونا هم بودن سوآه انگار استرس داشت
=مامااااانییییییییییی
+ا..اچاااااااااااا دخترممم(گریه
=گیله نتون مامانی
+چشم
سوآه محکم اچارو بغل گرفته بود اونشب ی مهمونی گرفتیم
÷خب خب میخواستم ی خبر خوب بدم فقط جیمین لطفا هول نشو
٪چش
÷بابا جیمین قراره زودی بیام پیشتون(لحن بچگونه
٪ها؟
÷عزیزم ب کلمه بابا جیمین دقت کن
٪نمیفهمم
@خاک تو سرت داره میگه تو بابا داری میشی من دایی
٪اها خب حالا ک چ... وایسا ببینم الان چی گفتی؟
@هوف حالا بیا اینو روشن کن مرتیکه موچی داری بابا میشیی واضح تر از این
٪یوناااااااا مرسییییییییسییییییییییی
×خب حالا منم میخوام خبر خوب بدم آقای جعون بابا شدنت مبارک
@جااااااان؟ چرا انقد زودددد؟ ما ی ماه پیشش....
٪ی پس گردنی زد ب کوک)
@اخ چته؟
٪زهر مار جلو داداشش اخه؟
_ینی اگه الان جیمین ی پس گردنی نمیزد الان خونت اینجارو گرفته بود
@وا خو چرا؟ زنمه
_کوک ببین پا میشم یدونه میزنم صدا سگ بدیا
@خو مگه خودت با سوآه....
_بالشتو سمت کوک پرت کرد)
@روانی
×اه خفه شید دیگه کوک جان خوشحال نشدی؟
@یون جو؟ عزیزم؟ بابااااااا دارم باباااا میشممممممممممممممممممممممممممم
×یا جد شیرموز
_خواهر من عادت میکنی
همه خندیدن
ادامه دارد....
بچه ها پارت بعد تمومه
۳۷۵
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.