یین و یانگ (پارت ۴۰)
ولی رویام و من ، ما قدرتمندتر بودیم . حتی دی کلمه غیرممکن هم ، یک ممکن وجود داره . من توی کشوری به دنیا اومدم که موفقیت رو در پزشکی می بینن و از بچگی توی گوش بچه می خونن که باید دکتر بشی و حق دنبال کردن رویا ی واقعیت رو نداری و اگه دکتر نشه یعنی موفق نیستی . توی کشوری متولد شدم که دخترها اجازه خواننده شدن ندارن و قوانین سختگیرانه ای برای دخترا دارن . ولی من رو ببینید ، من اینجام . اینجا وایسادم در حالی که موفقیت پشت موفقیت کسب می کنم . پس می خوام بگم دوست من، عزیزی که داری من رو می بینی ، اون غیرممکن توی ذهنت واقعیت نداره و محدودیتی برای تو وجود نداره جز خود تو . پس فقط شروع کن ، بقیش رو در حال تلاش و در ادامه فرآیند بدست میاری!... و ممنونم از همه ی شما که به من کمک کردید اینجا وایسم . ممنونم از کسایی که رویام رو بهم دادن ،کسایی که بهم گفتم خودم رو در هر شرایطی دوست داشته باشم و به رویام باور داشته باشم ، خودشون میدونن منظورم کیه!😉و چشمکی رو به نامجون زدم . گفتم : ممنون از همگی! و از استیج اومدم بیرون . همه برام ایستاده دست زدن و خیلیا بغض کرده بودن . نشستم سرجام . نامجون گفت : فوق العاده بود! همه پسرا تشویقم کردن . جونگکوک اشک توی چشماش جمع شده بود . کوک : بی نظیر بود . از همه تشکر کردم . به جز اون یکی ۳ تا جایزه دیگه هم بردم و دست پر از مراسم اومدم بیرون . شروع خوبی برای من بود .***آخرای مراسم بود و همه کم کم داشتن می رفتن . قبل رفتن نامجون گفت : باید یه شام باهم بخوریم . گفتم : حتما! هیچکس متوجه نشد از ذوق چقدر رفتارم عوض شده . یونگی : حتما توی اینستا فالوت می کنیم . اومد نزدیکم و در گوشم گفت : البته اگه کمپانی بزاره . خندیدیم . گفتم :البته . ماشین من زودتر رسید در نتیجه زودتر از اونا مراسم رو ترک کردم . گفتم : خداحافظ . براشون دست تکون دادم . پسرا : خداحافظ .
"ویو جونگکوک"
خدای من ، عین این بچه کوچولو ها برامون دست تکون داد و رفت . آخه چطور میتونه انقدر کیوت باشه...ماشین ما هم چند دقیقه بعد رسید و رفتیم هتل.***از توی لابی هتل داشتیم می رفتیم سمت آسانسور که جیمین گفت : هتون بیاین بریم اتاق من یکم بنوشیم ، چطوره؟ جیهوپ :فکر خوبیه ، خیلی وقته با هم ننوشیدیم.
#فیک_بی_تی_اس #فیک
"ویو جونگکوک"
خدای من ، عین این بچه کوچولو ها برامون دست تکون داد و رفت . آخه چطور میتونه انقدر کیوت باشه...ماشین ما هم چند دقیقه بعد رسید و رفتیم هتل.***از توی لابی هتل داشتیم می رفتیم سمت آسانسور که جیمین گفت : هتون بیاین بریم اتاق من یکم بنوشیم ، چطوره؟ جیهوپ :فکر خوبیه ، خیلی وقته با هم ننوشیدیم.
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۷.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.