پارت۱۵
#پارت۱۵
و یه قهوه خوردن چند دقیقه بعد انس و بوراک همزمان وارد شدن به یازگی و ملیس سلام کردنو نشستن همین موقع خانمی که میخواد ازشون سوال و چیز های مورد نظر شریان رو بگه اومد
ملیس:یازگی خانم اردن اومد
خانم اردن:سلام ببخشید که دیر کردم
انس :نه بابا این چه حرفیه ما هم تازه اومدیم
ملیس با خودش گفت:دآخه مرد حسابی مارو حساب نمیکنی ما این چند دقیقس نشستیممممم🗿🗿
خانم اردن:خب از همین الان بهتون بگم که از پس فردا باید دیالوگ های قسمت اول رو حفظ کنید
بوراک:دو روز بعد آره؟
خانم اردن:آره دیگه دو روز بعد ، خانم جوشکون شما چند سالتونه؟
یازگی:من ۲۲
بوراک:اوووو خیلی کوچیکی که من ۳۰ سالمه
یازگی:سن فقط یه عدده و این هیچ ربطی به این نداره که من بازیگریم خوب باشه یا بد
خانم اردن:خب خانم مینکاری شما چند سالته؟
ملیس:من ۲۶
انس:اووو خیلی اختلاف سنی دارید که
ملیس:چی شد؟ناراحت شدی؟حتما که نباید همسن باشیم تو خودت چند سالته؟
انس:من ۲۷
یازگی:میشه یه سوال ازتون بپرسم خانم اردن؟
خانم اردن:بفرما بپرس
یازگی:شما نسبتی با روژبین اردن دارید؟
خانم اردن:بله من خالشم
یازگی:آها چه خوب !بعد روژبین هم تو این سریاله،
خانم اردن:نه اون داخل سریال وحشیه دیگه فصل دوم رو میخوان اجرا کنن
یازگی :آها
خانم اردن:خب حرف نزنید تا من جریان سریال رو به شما بگم، داستان از این قراره که شما دوتا خواهر دوقلو هستین و بدون مادر بزرگ شدید بابای شما هم زیاد بهتون محبت نمیکنه آدم بدیه یه دختر خاله هم دارید که اون بدون بابا بزرگ شده و مامان داره خاله ی شما هم میخواد با باباتون ازدواح کنه و دختر خاله ی شما هم قراره ملتم اکچول باشه و تو یازگی اسم کارکترت جانفزا هست و ملیس هم اسم کارکترش جانان هست اسم بوراک ماهیر اسم انس مرت هست و تو یازگی جانفزا رو مجبور میکنن که با یه آدم که ۲۰ سال با جانفزا اختلاف سنی داره ازدواج کنه و ماهیر هم یه کمیسر هست که بابای تو باباش رو کشته و عاشق تو میشه و میخواد که باهات ازدواج کنه ولی تو نمیتونی باهاش ازدواج کنی چون قراره به ازدواج اجباریت بری و بعدا هم که تو راضی میشی باهاش ازدواج کنی میفهمه که تو دختر قاتل باباش هستی ................
ملیس:ای خدا پس چرا از ما نمیگی که
خانم اردن:والا جوری که دارم تعریف میکنم انگاری که تا فرا صبح طول میکشه نزدیک نیم ساعت دیگه هم باید ملتم اکچول بیاد تا با اون صحبت کنم
ملیس:خب میگم که چطوره فردا شما هم بیاید خونه ی یازگی و انس و بوراک هم بیان تا اونجا صحبت کنیم؟
خانم اردن:عااا فکر خوبیه البته اگه شما راضی هستید
یازگی:نه والا منم راضی هستم که بیاید ملتم اکچول هم میتونه بیاد؟
خانم اردن:البته که میتونه بیاد من الان بهش پیامک میدم.............
منتظر پارت بعدی باشید😉
و یه قهوه خوردن چند دقیقه بعد انس و بوراک همزمان وارد شدن به یازگی و ملیس سلام کردنو نشستن همین موقع خانمی که میخواد ازشون سوال و چیز های مورد نظر شریان رو بگه اومد
ملیس:یازگی خانم اردن اومد
خانم اردن:سلام ببخشید که دیر کردم
انس :نه بابا این چه حرفیه ما هم تازه اومدیم
ملیس با خودش گفت:دآخه مرد حسابی مارو حساب نمیکنی ما این چند دقیقس نشستیممممم🗿🗿
خانم اردن:خب از همین الان بهتون بگم که از پس فردا باید دیالوگ های قسمت اول رو حفظ کنید
بوراک:دو روز بعد آره؟
خانم اردن:آره دیگه دو روز بعد ، خانم جوشکون شما چند سالتونه؟
یازگی:من ۲۲
بوراک:اوووو خیلی کوچیکی که من ۳۰ سالمه
یازگی:سن فقط یه عدده و این هیچ ربطی به این نداره که من بازیگریم خوب باشه یا بد
خانم اردن:خب خانم مینکاری شما چند سالته؟
ملیس:من ۲۶
انس:اووو خیلی اختلاف سنی دارید که
ملیس:چی شد؟ناراحت شدی؟حتما که نباید همسن باشیم تو خودت چند سالته؟
انس:من ۲۷
یازگی:میشه یه سوال ازتون بپرسم خانم اردن؟
خانم اردن:بفرما بپرس
یازگی:شما نسبتی با روژبین اردن دارید؟
خانم اردن:بله من خالشم
یازگی:آها چه خوب !بعد روژبین هم تو این سریاله،
خانم اردن:نه اون داخل سریال وحشیه دیگه فصل دوم رو میخوان اجرا کنن
یازگی :آها
خانم اردن:خب حرف نزنید تا من جریان سریال رو به شما بگم، داستان از این قراره که شما دوتا خواهر دوقلو هستین و بدون مادر بزرگ شدید بابای شما هم زیاد بهتون محبت نمیکنه آدم بدیه یه دختر خاله هم دارید که اون بدون بابا بزرگ شده و مامان داره خاله ی شما هم میخواد با باباتون ازدواح کنه و دختر خاله ی شما هم قراره ملتم اکچول باشه و تو یازگی اسم کارکترت جانفزا هست و ملیس هم اسم کارکترش جانان هست اسم بوراک ماهیر اسم انس مرت هست و تو یازگی جانفزا رو مجبور میکنن که با یه آدم که ۲۰ سال با جانفزا اختلاف سنی داره ازدواج کنه و ماهیر هم یه کمیسر هست که بابای تو باباش رو کشته و عاشق تو میشه و میخواد که باهات ازدواج کنه ولی تو نمیتونی باهاش ازدواج کنی چون قراره به ازدواج اجباریت بری و بعدا هم که تو راضی میشی باهاش ازدواج کنی میفهمه که تو دختر قاتل باباش هستی ................
ملیس:ای خدا پس چرا از ما نمیگی که
خانم اردن:والا جوری که دارم تعریف میکنم انگاری که تا فرا صبح طول میکشه نزدیک نیم ساعت دیگه هم باید ملتم اکچول بیاد تا با اون صحبت کنم
ملیس:خب میگم که چطوره فردا شما هم بیاید خونه ی یازگی و انس و بوراک هم بیان تا اونجا صحبت کنیم؟
خانم اردن:عااا فکر خوبیه البته اگه شما راضی هستید
یازگی:نه والا منم راضی هستم که بیاید ملتم اکچول هم میتونه بیاد؟
خانم اردن:البته که میتونه بیاد من الان بهش پیامک میدم.............
منتظر پارت بعدی باشید😉
۱.۶k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.