عشق ممنوعه پارت ۲۶
جیمین : (رفتم ، هوا تازه داشت تاریک میشد . ساعت حدودا ۴ ظهر بود ، رسیدم دم در عمارت یه نیم ساعتی منتظر موندم ولی خبری نشد معمولا همین ساعتا میرفت بیرون) ینی میخوای بگی جدی جدی برم در بزنم؟ نه بابا که کاریه! نه ، باید برم نمیتونم نرم!(رفتم زنگ زدم که نگهبان اومد دم در)
نگهبان (+) بفرمایید؟
جیمین : تهیونگ اینجاس؟
+ شما؟
جیمین : من ، خب داداششم.
+ ایشون برادر ندارن ، با مین یونگی نسبتی دارین؟
جیمین : مین یونگی ؟ همون شوگا؟ (ینی باهم اینجا زندگی میکنن؟)بله ، بله نمیدونستم اینجا زندگی میکنه .
+ در هر حال خونه نیستن.
جیمین : کی میان؟
+ مشخص نیست پرواز داشتن امروز
جیمین : چی؟ به کجا؟ خواهش میکنم بگو مسئله مهمیه ، کسی نمیفهمه تو بهم گفتی!
+ با این که برام مسئولیت داره ولی میگم ، ساعت ۵:۳۰ به کره پرواز دارن اگه عجله کنید میرسید.
جیمین : ممنونم(سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم فرودگاه ولی تا برسم ساعت از ۵ عصر گذشته بود) آیش امید وارم نرفته باشن!
ببخشید خانم میشه یه نفر رو از بلند گو صدا کنید؟
- حتما ! اسم؟
تهیونگ .
- برای من مشکلی نیست ولی اگه منظورتون کیم تهیونگه همراه دو نفر دیگه پروازشون بلند شد.
مگه ۵:۳۰ نبود؟
-بله پرواز به کره همون ساعته ولی چون هواپیما شخصی بود گفتن یکم زود تر پرواز کنه.
برای پرواز بعدی بلیط هست؟
- برید داخل آدرسی که اینجا زده اگه باشه میتونید بگیرید فقط باید عجله کنید چون پرواز ۲۰ دقیقه دیگس .
ممنون.
تهیونگ : (شوگا یهو همه چیزو بهم زد و گفت با هواپیمای شخصی میریم ! الحق که دلم میخواد از شرش راحت بشم ولی بهش نیاز دارم)
شوگا : برای آخرین بار میگم ! هیچ کاری بدون هماهنگی با من نمیکنی .
تهیونگ : چرا خودت کارو تموم نمیکنی؟ اینجوری لذت بیشتری میبری.
شوگا : من وقتی لذت میبرم که اون عذاب بکشه ، و چه عذابی بدتر از اینکه توسط کسی که عاشقشه کشته بشه؟
سوجی : میدونی تو یه خیانت کاری که فقط به خودش فک میکنه و انقد بدبختی که بدون داداشم هیچ غلطی نمیتونی بکنی(خنده)
تهیونگ :(خب میدونی هرکسی یه صبری داره رفتم سمت سوجی و یقشو گرفتم) میدونی چون دختری خیلی مراعاتت رو کردم ولی دیگه داری زیادی زر میزنی!(خواستم بزنم تو گوشش که شوگا اسلحشو فشار داد رو پهلوم و خیلی ریلکس زل زد بهم)چ.چه غلطی میکنی؟ برش دار!
شوگا : میدونی تو لایق این مه درد بکشی احمق (و کوبوندمش رو صندلی) میدونی که من پسرخاله بزرگتم ، دوسال ازت بزرگ ترم پس خفه شو و بهم گوش بده (پوزخند)
تهیونگ : وقتی کارم تموم بشه میفهمی کی بزرگترها(آروم)
شوگا : میدونی که بهت اعتماد کردم تهیونگی!
....
جیمین : (از اونجایی که بلیط گیرم نیومد برای پرواز بعدی به کره بلیط گرفتم ولی به بوسان بود و بعدش هم تا ۳ روز هیچ پروازی نبود )....
نگهبان (+) بفرمایید؟
جیمین : تهیونگ اینجاس؟
+ شما؟
جیمین : من ، خب داداششم.
+ ایشون برادر ندارن ، با مین یونگی نسبتی دارین؟
جیمین : مین یونگی ؟ همون شوگا؟ (ینی باهم اینجا زندگی میکنن؟)بله ، بله نمیدونستم اینجا زندگی میکنه .
+ در هر حال خونه نیستن.
جیمین : کی میان؟
+ مشخص نیست پرواز داشتن امروز
جیمین : چی؟ به کجا؟ خواهش میکنم بگو مسئله مهمیه ، کسی نمیفهمه تو بهم گفتی!
+ با این که برام مسئولیت داره ولی میگم ، ساعت ۵:۳۰ به کره پرواز دارن اگه عجله کنید میرسید.
جیمین : ممنونم(سریع یه تاکسی گرفتم و رفتم فرودگاه ولی تا برسم ساعت از ۵ عصر گذشته بود) آیش امید وارم نرفته باشن!
ببخشید خانم میشه یه نفر رو از بلند گو صدا کنید؟
- حتما ! اسم؟
تهیونگ .
- برای من مشکلی نیست ولی اگه منظورتون کیم تهیونگه همراه دو نفر دیگه پروازشون بلند شد.
مگه ۵:۳۰ نبود؟
-بله پرواز به کره همون ساعته ولی چون هواپیما شخصی بود گفتن یکم زود تر پرواز کنه.
برای پرواز بعدی بلیط هست؟
- برید داخل آدرسی که اینجا زده اگه باشه میتونید بگیرید فقط باید عجله کنید چون پرواز ۲۰ دقیقه دیگس .
ممنون.
تهیونگ : (شوگا یهو همه چیزو بهم زد و گفت با هواپیمای شخصی میریم ! الحق که دلم میخواد از شرش راحت بشم ولی بهش نیاز دارم)
شوگا : برای آخرین بار میگم ! هیچ کاری بدون هماهنگی با من نمیکنی .
تهیونگ : چرا خودت کارو تموم نمیکنی؟ اینجوری لذت بیشتری میبری.
شوگا : من وقتی لذت میبرم که اون عذاب بکشه ، و چه عذابی بدتر از اینکه توسط کسی که عاشقشه کشته بشه؟
سوجی : میدونی تو یه خیانت کاری که فقط به خودش فک میکنه و انقد بدبختی که بدون داداشم هیچ غلطی نمیتونی بکنی(خنده)
تهیونگ :(خب میدونی هرکسی یه صبری داره رفتم سمت سوجی و یقشو گرفتم) میدونی چون دختری خیلی مراعاتت رو کردم ولی دیگه داری زیادی زر میزنی!(خواستم بزنم تو گوشش که شوگا اسلحشو فشار داد رو پهلوم و خیلی ریلکس زل زد بهم)چ.چه غلطی میکنی؟ برش دار!
شوگا : میدونی تو لایق این مه درد بکشی احمق (و کوبوندمش رو صندلی) میدونی که من پسرخاله بزرگتم ، دوسال ازت بزرگ ترم پس خفه شو و بهم گوش بده (پوزخند)
تهیونگ : وقتی کارم تموم بشه میفهمی کی بزرگترها(آروم)
شوگا : میدونی که بهت اعتماد کردم تهیونگی!
....
جیمین : (از اونجایی که بلیط گیرم نیومد برای پرواز بعدی به کره بلیط گرفتم ولی به بوسان بود و بعدش هم تا ۳ روز هیچ پروازی نبود )....
۳.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.