part10
از زبان جیمین (jm)
بعد از خوردن شام رفتم اتاق سون لی دیدم با تهیونگ دوتایی نشستن دارن فیلم میبینن
Jm:چطورییییینننننن
+عه جمن شییییی تویی بیا بشین فیلم ببین
=راس میگه سون لی بیا
Jm:نیاز به حرفاتون نبود داشتم میومدم
از زبان تهیونگ:با سون لی داشتیم فیلم میدیدیم که جیمین هم بهمون اضافه شد.فیلم ترسناک بود. سون لی بشدت از دلقک میترسه توی فیلم هم دلقک یهویی اومد تو صحنه یهو دیدم سون لی یه جیغ بنفش آبی کشید، نفهمیدم چجوری کنترل رو دادم دست جیمین و سون لی رو بغل کردم.
=نترس داداشی(سونلی به تهیونگ میگه داداش) پیشته نمیزاره آب تو دلت تکون بخوره. بغلت کردم هیچی نمیشه.
+هق.. هق..
از زبان جیمین:سون لی خیلی ترسیده بود تهیونگ هم بغلش کرده بود رفتم واسش شیر کاکائو آوردم بلکه آروم بشه
Jm:نوشیدنی مورد علاقته بخور جون بگیری
+مرسی جمن شییییی🙂
Jm:خواهش کیوت:)
از زبان سون لی :جیمین کمی پیشم موند بعدش رفت. ولی تهیونگ همچنان منو ت بغلش گرفته بود و داشت سرمو نوازش میکرد. نفسای گرمش بم میخورد و بوی عطرش آدمو دیوونه میکرد.
کمی که آروم شدم خودمو از بغلش کشیدم :)
+ مرسی ته ته
=خواهش کوشولویِ داداش.میخوای من برم تو راحت بخوابی؟
از زبان سون لی:از اونجایی ک فیلم زیادی ترسناک بود و من دلقلک دیده بودم چیزی نگفتم تهیونگ هم فهمید و نشست کنارم.
=اوکی پس بیا بشینیم باب اسفنجی نگاه کنیم
+ذوق... اوکی
از زبان تهیونگ:سون لی عاشق کارتونه مخصوصا باب اسفنجی. نشستیم باب اسفنجی نگاه کردیم ک یهو دیدم مثل یدونه جوجه کوچولو خوابش برده.خیلی کیوت بود.لپ نرمشو بوس کردم پتوشو روش کشیدم و اتاقشو ترک کردم.
فردای اون روز
از زبان تهیونگ:توی خواب و بیداری بودم که یهو دیدم یکی دستمو گرفت....
از این به بعد فیک رو شرطی میکنم (۱٠لایک و۵کامنت)
بعد از خوردن شام رفتم اتاق سون لی دیدم با تهیونگ دوتایی نشستن دارن فیلم میبینن
Jm:چطورییییینننننن
+عه جمن شییییی تویی بیا بشین فیلم ببین
=راس میگه سون لی بیا
Jm:نیاز به حرفاتون نبود داشتم میومدم
از زبان تهیونگ:با سون لی داشتیم فیلم میدیدیم که جیمین هم بهمون اضافه شد.فیلم ترسناک بود. سون لی بشدت از دلقک میترسه توی فیلم هم دلقک یهویی اومد تو صحنه یهو دیدم سون لی یه جیغ بنفش آبی کشید، نفهمیدم چجوری کنترل رو دادم دست جیمین و سون لی رو بغل کردم.
=نترس داداشی(سونلی به تهیونگ میگه داداش) پیشته نمیزاره آب تو دلت تکون بخوره. بغلت کردم هیچی نمیشه.
+هق.. هق..
از زبان جیمین:سون لی خیلی ترسیده بود تهیونگ هم بغلش کرده بود رفتم واسش شیر کاکائو آوردم بلکه آروم بشه
Jm:نوشیدنی مورد علاقته بخور جون بگیری
+مرسی جمن شییییی🙂
Jm:خواهش کیوت:)
از زبان سون لی :جیمین کمی پیشم موند بعدش رفت. ولی تهیونگ همچنان منو ت بغلش گرفته بود و داشت سرمو نوازش میکرد. نفسای گرمش بم میخورد و بوی عطرش آدمو دیوونه میکرد.
کمی که آروم شدم خودمو از بغلش کشیدم :)
+ مرسی ته ته
=خواهش کوشولویِ داداش.میخوای من برم تو راحت بخوابی؟
از زبان سون لی:از اونجایی ک فیلم زیادی ترسناک بود و من دلقلک دیده بودم چیزی نگفتم تهیونگ هم فهمید و نشست کنارم.
=اوکی پس بیا بشینیم باب اسفنجی نگاه کنیم
+ذوق... اوکی
از زبان تهیونگ:سون لی عاشق کارتونه مخصوصا باب اسفنجی. نشستیم باب اسفنجی نگاه کردیم ک یهو دیدم مثل یدونه جوجه کوچولو خوابش برده.خیلی کیوت بود.لپ نرمشو بوس کردم پتوشو روش کشیدم و اتاقشو ترک کردم.
فردای اون روز
از زبان تهیونگ:توی خواب و بیداری بودم که یهو دیدم یکی دستمو گرفت....
از این به بعد فیک رو شرطی میکنم (۱٠لایک و۵کامنت)
۸.۷k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.