حس خوبی داشتم که بعد از دو سال اومدم ژاپن قبلنا زیاد میوم
حس خوبی داشتم که بعد از دو سال اومدم ژاپن قبلنا زیاد میومدم سوار تاکسی شدیم و رفتیم سمت خونه وقتی رسیدیم خونه بغضم گرفت نمیتونستم خونرو بدون مامان بزرگ تصور کنم
سمت خونه حرکت کردم درو زدم که خاله درو بازکرد رفتمو بغلش کردم
خاله: こんにちは、娘、入ってください(سلام دخترم بیا داخل )
سوزومه: ありがとう、叔母さん(ممنون خاله)
خاله: 彼らは誰なの?(ایشون کی هستن)
سوزومه: 私の兄弟(برادرم)
خاله: ああ、そうだね(اوه بله )
سوزومه: جنیور ایشون خاله خوندمه
جنیور: خوش وقتم
ویو جنیور
وقتی بابام گفت میخواد ازدواج کنه خیلی شکه شدم چرا میخواست بعد از سال ها ازدواج که؟ بابام گفته بود زن خیلی مهربونیه ویه دختر هم سن و سال من داره یکم خوشحاذ شدم که از تنهای در میام تو قرار وقتی دختررو دیدم خیلی ازش خوشم تومد(هیچ حسی بهش نداره فقط از رفتاراش خوشش اومده ) اسم دختره برام عجیب بود بابام گفته بود بابای زنش دوتا زن داره ویکیش ژاپنی و زنش دورگه نیست و لی تو ژاپن بزرگ شده ولی چرا اسم دختره ژاپنی بود وقتی ازش سوال پرسیدم گفت که تو ژاپن بدنیا اومده و بخواطر همین اسمش ژاپنیه مامانش گفت که تا عروسی تو خونه دختره زندگی کنیم یکم معذب بودم ولی دختره خیلی باهام راحت بود روز اول با دوستاش منو اشنا کرد دوستاش هم بامزه بودن پسره خیلی با سوزومه راحت بود انگار خیلی وقت همو میشناسن شب همه رفتن و ری سوزومه رو به من سپرد سوزومه مست بود چیزای عجیبی میگفت مثل: خوشحالم که برادر جذابی مثل تو دارم. میخوام باهات بخوابم. بعد از مدت ها صاحب برادر شدم. چ
سمت خونه حرکت کردم درو زدم که خاله درو بازکرد رفتمو بغلش کردم
خاله: こんにちは、娘、入ってください(سلام دخترم بیا داخل )
سوزومه: ありがとう、叔母さん(ممنون خاله)
خاله: 彼らは誰なの?(ایشون کی هستن)
سوزومه: 私の兄弟(برادرم)
خاله: ああ、そうだね(اوه بله )
سوزومه: جنیور ایشون خاله خوندمه
جنیور: خوش وقتم
ویو جنیور
وقتی بابام گفت میخواد ازدواج کنه خیلی شکه شدم چرا میخواست بعد از سال ها ازدواج که؟ بابام گفته بود زن خیلی مهربونیه ویه دختر هم سن و سال من داره یکم خوشحاذ شدم که از تنهای در میام تو قرار وقتی دختررو دیدم خیلی ازش خوشم تومد(هیچ حسی بهش نداره فقط از رفتاراش خوشش اومده ) اسم دختره برام عجیب بود بابام گفته بود بابای زنش دوتا زن داره ویکیش ژاپنی و زنش دورگه نیست و لی تو ژاپن بزرگ شده ولی چرا اسم دختره ژاپنی بود وقتی ازش سوال پرسیدم گفت که تو ژاپن بدنیا اومده و بخواطر همین اسمش ژاپنیه مامانش گفت که تا عروسی تو خونه دختره زندگی کنیم یکم معذب بودم ولی دختره خیلی باهام راحت بود روز اول با دوستاش منو اشنا کرد دوستاش هم بامزه بودن پسره خیلی با سوزومه راحت بود انگار خیلی وقت همو میشناسن شب همه رفتن و ری سوزومه رو به من سپرد سوزومه مست بود چیزای عجیبی میگفت مثل: خوشحالم که برادر جذابی مثل تو دارم. میخوام باهات بخوابم. بعد از مدت ها صاحب برادر شدم. چ
۸۷
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.