🤍پارت ۱۰ پسر قریبه🤍

🤍
ات:گفتم اشکال نداره
شوگا:هوم باشه
شوگا:بردمش رسوندمش با ماشین خونشون بازم معذرت خواهی کردم
از زبان ات
رفتم تو خونه یهو دیدم همه تعجب کردم حقم داشتن
مامان:وایییی اتتت چکار کردی
بابا:میدونی چقدر زحمت کشیدی مگه مریضی
ات:خوب دلم تغییر میخواست خسته شدم خیلی نگه داریشون سخت بود
مامان:بنظرم که نمیکردی بهتر بود ولی حق بهش بدین خیلی ازیت می‌شد
ات:آره من میرم اتاقم استراحت کنم
ات:رفتم اتاق انقدر گریه کردم که خدا میدونه چون موهام رو خیلی دوست داشتم ولی نمیخواستم شوگا رو خراب کنم برای همین نگفتم دیگه خسته شدم و گرفتم خوابیدم
پرش زمانی صبح
باصدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم شوگا بود تعجب کردم و با خواب‌آلودگی جواب دادم
ات:سلام
شوگا:سلام کجایی پس چرا نمی‌آی
ات:وا مگه ساعت چند که خودم چشم خورد به ساعت
ات:وایییی بخشید ۱۰ دقیقه دیگه اونجام
شوگا:بدو
از زبان ات
سری رفتم لباس پوشیدم لباس های مخصوص رقص رو ورداشتم و راه افتادم به سمت مدرسه
ات:وای سلام
شوگا:سلام خسته نباشی یکم دیر تر میومدی
ات:ببخشید خواب موندم
لورا:خوب خانم خوشگله اومدی امروز باید این تکنیک رو برید
پرش زمانی بعد یاد دادن تکنیک
لورا:خوب شروع کنین
ات:اوکی مرسی
شوگا:خوب ۱.۲.۱.۲💃🕺.
بیا
ات:.......اخخخ
شوگا:عه چرا خوردی زمین
ات:آیی پاممم
شوگا:ای بابا بیا استراحت کن دوباره شروع میکنیم.....🤍